با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

چون تو را دوست دارم
رنگ ها به دنیا بازگشته اند

به خاطر تو
گیاهان در کوه ها می رویند
به خاطر تو
موج ها متولد می شوند
به خاطر تو
کودکان در روستاهای دورافتاده می خندند
به خاطر تو
زنان خود را می آرایند
به خاطر تو
بوسه اختراع شد

و هر روز از خاکستر خود برمی خیزم
تا دوستت داشته باشم
هر روز صبح از خاکسترم برمی خیزم
تا دوستت داشته باشم
دوستت داشته باشم
دوستت داشته باشم

غاده السمان

مترجم : اسماء خواجه‌زاده

.......................................

تو

بی‌بدیل بودی

اما

ما

فراوان و بیهوده


و تلخی قصه از اینجا آغاز می‌شد

از ما گذشتی

مثل ماه

از پنجره‌های تاریک


تو

همه‌چیز ما بودی و

ما

هیچ‌چیز تو نبودیم


رسول یونان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.