با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

در زندگی هیچ چیز بیشتر از بد فهمیده شدن

و سوء تفاهم از درونیات انسان 

ادمی را عذاب نمی دهد

بخش مهمی از خود خوری های ما انسانها

به خصوص در جوامعی که یاد گرفته ایم خود را سانسور کنیم

صرف این می شود که ای وای این حرف را اشتباه گفتم و نکند مرا اشتباه بفهمند و بار روانی بی خود و بی جهتی از این داستان برای خود می سازیم


درست است ادمی باید مراعات ادب و معرفت را داشته باشد

درست است که تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد

اما این دلیل نمی شود خود را سانسور کنیم از ترس دیگران

ما انسانها بیشترین هنرمان شناخت دیگران است

در حالی که باید این هنر معطوف به شناخت خودمان باشد

دنیای بی کران از استدلال ها و دلایل علمی داریم

که بیشترشان یکدیگر را نقض می کنند

و این به معنای این نیست که علم قابل اعتبار نیست

مثلن همه می دانند که سیگار مضر است

و نمی شود دانشمندی کشف کند که سیگار باعث طول حیات می شود

 بحث در انجایی است که در علوم انسانی که کارشان شناخت دنیای ذهنی ادم ها

و اصلن موضوع شناخت انسان است

نمی شود صرفن به یک استدلال علمی تکیه کرد

جون ان دلیل منافع مارا بیشتر تامین می کند 

و خود خواهی های مارا تایید

اتفاقن بخش مهمی از نظریات علوم اجتماعی زاییده ذهن های خود خواه و بیمار دانشمندان ان بوده است

انهایی که دردشان بیشتر از علم شخصیت گرایی و تایید طلبی شان بوده است

در هر دو جهان شرق و غرب داریم از ایم انسانها

مثلن نازی های المان جامعه شناس داشته اند

فیلسوف داشتند

مورخ داشتند و باستان شناس و روان شناس

سیستم دانشگاهی هم داشتند

ولی دیدیم بشریت را به کجا کشیده اند

یا داریم دانشمندانی که اعمال داعش یا طالبان را با لذت می نگرند

و انواع نظریه های در تایید این دد منشی ها صادر می کنند



بعضی چیز ها جای تاسف دارد

بعضی موضوعات دیگر در حدیست که باید از بشریت عذر خواهی کرد

مثلن کشتار سگ ها در شیراز

یا نمی دانم موضوع روز شدن زندگی یک دلقک به نام فرزاد حسنی و همسرش ازاده نامداری برای مردم یک سرزمین

یا ملتی که جوانان لایقش می توانند پل زیبایی چون پل طبیعت بسازند

ولی خیلی از روشنفکرانش که داد و بیداد کوروش و داریوششان و نمی دانم گفتار نیک و این داستانهایشان

اسیب جدی زده است به گوش فلک

بزرگترین ارزویشان اینست که به جای ابادانی سرزمین مادری خود

الانیا یا انتالیا یا دبی را اباد کنند

یا همین اعتراض احمقانه برخی از پزشکان به سریالی که پشت پرده زندگی انگلی انها را در اجتماع ایرانی بازگو کرد

یا مقاله های بی محتوایی که دانشجویان یا برخی از اساتید می نویسند

و خیلی خیلی از این ماجراها

یاد شعری از میرزاده عشقی افتادم

یا رب این مخلوق را از چوب بتراشیده اند ؟ 
بر سر این خلق خاک مردگان پاشیده اند ؟ 
در رگ این قوم ، جای حس و خون.....(سانسور) 
کاین چنین با خصم جانش رایگانی می کند. 

یا شاعر دیگری می گوید :

اگر روبهی بودم 
با سگ فریبیها زهی پیکار می کردم 

اگر بزغاله بودم 
اندرون خانه خود شاد می کردم 

سگم؟ 
استغفرالله سگ وفا دارد! 

همان بهتر که خر باشم 
صبور و باربر باشم 
میان اجتماع آزادتر باشم 


تو چه می دانی؟ 
چه می دانی؟ 
نباید هم بدانی 
که انسان بودن و ماندن، چه سخت است و دشوار است...
..

بگذریم

خودم هم زیاد به این صورت انتقاد می کنم

حال و روز خوشی پیدا نمی کنم


با یک عاشقانه حرفهایم را تمام می کنم:


بوسه هایم ابری می شوند
و پشت سرت
آسمان ، آسمان فرو می ریزند
و مثل پرستویی
کنار پنجره ی اتاقت می خوابند و
سراغت را می گیرند
هر جا که بوی تو باشد
همان جا فرو می ریزند

بوسه هایم نیز مثل خودم
نه مادر دارند ، نه وطن
و نه کسی که غمخوارشان باشد

بوسه هایم تکه ابری بی مرزند
و گردباد سبز عشق
که یکسر سراغ تو را می گیرند
اگر شبی زمستانی و یخبندان
صدایی از پشت در خانه ات شنیدی
بدان بوسه های من است
که دارد در خانه ات را می کوبد


لطیف هلمت
ترجمه : فریاد شیر
ی

سلام مریم عزیز

 

انسانهای درگیر با عقده های خود زندگی را هم برای خود هم برای دیگران نا امن می کنند


این انسانها چون نه احساس برایشان اهمیت دارد نه عقاید مخالف دیگران

و با جهلی  عمیق بزرگ می شوند


مدام در حال پایش و بررسی زندگی دیگران هستند تا شکست انها را ببینند یا

نا امیدی هایشان را

تا ذهنیت بیمارشان به زندگی را پیش خود و دیگران توجیه کنند


به همین خاطر تصمیم به نقل مکان به این نیمکت دو نفره جدی گرفتم تا دور از چشم نا محرمان برایت این جا بنویسم


نمی دانم شاید هم من بدبینم


ولی دنیا را تاکنون اینگونه فهمیده ام

شاید در برزیل بودم

یا در گینه بیسائو

یا در بوسنی هرزگوین

این دیدگاها را در بلاگی می خواندم درک نمی کردم

چون بساری از حرفهای به ظاهر منطقی ما ایرانیان

برای بسیاری از چندین میلیارد نفر کره خاکی غیر قابل درک می باشد


مثلن شاید خیلی حا در خیلی از نقاط دنیا که ما متهمشان می کنیم به فساد اخلاقی

درک نکنند رابطه عاشقانه یک زن شوهر دار را با چندین دوست پسر

یا مصرف جنون امیز این حجم از مواد مخدر را

یا شیوه های دکترا گرفتن در ایران

و مقاله علمی نوشتن اساتید مارا

مثلا خودت دیدی که دکتر لارسن دوازده سال کار کرده بود تا توانسته بود یک مقاله بنویسد

ولی اساتید ما با چند ماه خاک بازی و تیله بازی در یک تپه

مقاله که سهل است چندین جلد کتاب می نویسند


بگذریم

به هر حال خدا کریم است


با یک شعر حرفهایم را تمام می کنم :


آموخته ام که مردم
حرف های شما را فراموش می کنند
کارهای شما را فراموش می کنند
ولی احساسی را که در آنها ایجاد کرده اید
هیچ وقت فراموش نمی کنند

مایا آنجلو 
مترجم : بهنود فرازمند