با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

گاهی گر از ملال محبت برانمت
دوری چنان مکن که به شیون بخوانمت

چون آه من به راه کدورت مرو که اشک
پیک شفاعتی است که از پی دوانمت

سرو بلند من که به دادم نمی رسی
دستم اگر رسد به خدا می رسانمت

پیوند جان جدا شدنی نیست ماه من
تنی نیستی که جان دهم و وارهانمت

دست نوازشی به سر و گوش من بکش
سازی شدم که شور و نوایی بخوانمت

چوپان دشت عشقم و نای غزل به لب
دارم غزال چشم سیه می چرانمت

لبخند کن معاوضه با جان شهریار

تا من به شوق این دهم و آن ستانمت

نتیجه تصویری برای به شیون بخوانمت

دلم تنگ است

دلم تنگ است
دلم می‌سوزد از باغی که می‌سوزد
نه دیداری نه بیداری
نه دستی از سر یاری
مرا آشفته می‌دارد
چنین آشفته بازاری
 
تمام عمر بستیم و شکستیم
به جز بار پشیمانی نبستیم
جوانی را سفر کردیم تا مرگ
نفهمیدیم به دنبال چه هستیم
 
جوانی را سفر کردیم تا مرگ
نفهمیدیم به دنبال چه هستیم
عجب آشفته بازاریست دنیا
عجب بیهوده تکراریست دنیا
 
چه رنجی از محبتها کشیدیم
برهنه پا به تیغستان دویدیم
نگاه آشنا دراین همه چشم
ندیدم و ندیدیم و ندیدم
 
سبکباران ساحلها ندیدند
به دوش خستگان باریست دنیا
مرا در موج حسرتها رها کرد
عجب یار وفاداریست دنیا

 

عجب آشفته بازاریست دنیا
عجب بیهوده تکراریست دنیا
میان آنچه باید باشد و نیست
عجب فرسوده دیواریست دنیا
 
عجب خواب پریشانیست دنیا
عجب یار وفاداریست دنیا
عجب دریای طوفانیست دنیا
عجب آشفته بازاریست دنیا
 
عجب یار وفاداریست دنیا
عجب دریای طوفانیست دنیا

نازنینم

خیلی وقت است به این خانه خودمان

این تنها محل ارامش سر نزده بودم

در این وا نفسای  حاکم بر اذهان مردمان

اتگیزه ای برای نوشتن نداشتم

تنها انگیزه ام عشق توست

اهنگی در ذهنم است

ننویسم برایت نمی توانم اسوده گیرم

شاید یک ساعت دیگر امدی بلاگ شاید هم روزها و ماهها نیامدی

من می نویسم و نمی گویم به روز کرده ام بلاگ را

  با تو تمام روزهایم سرشار است

تو دیگران را دوست داشته باشی 

به راحتی فراموشم کنی

بازهم می گویم

نرو

بدون تو نمی توانم زمدگی کنم

حسرت تو مرا از بین می برد

نرو

دیگر نمی توان به کسی اعتماد کنم

 تو بودی که با حرفهایت شیرینت مرا خوشحال کرده ای

زندگی برای من یک معماست

از بوسه هایت

از جشمهایت

سیر نمی شوم نازنینم

به من افتخار کن

از بودن من خجالت نکش

با من هستی

به هیچ چیز فکر نکن

من هیچگاه نخواسته ام

باعث شرمساری تو

نگرانی تو

باشم

بهترینم

در زبانم تنها نام توست

در هر زخمم 

نمک انسانها را می بینم

تنها با  توشفا پیدا می کنم

با بوسه هایت

با چشمهایت

در کنارم باش

تا زخم های کاری دیگران را فراموش کنم

پرستارم باش

مرهم من

در دستان توست

این عشق را باید من و تو تفسیر کنیم

معنا کنیم

هیچکس

نمی تواند بادی ها و نباید های من و تورا بگوید

به من اعتماد کن

به عشق اعتماد کن مریم

تصویر مرتبط