با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

نازینینم

اکر می خواهی  به زندگی من پایان دهی 

به دشنه و خنجر نیازی نیست

چشمانت بس است

بهترینم

اگر می خواهی تا اعماق قلبم بروی

به گلوله نیازی نیست

حرفهایت 

شیرینت زبانی هایت بس است

نفسم

سنگ بودم 

در دستانت اب می شدم

کوه بودم

فرور میریختم 


از نگاهت

معشوقم

اگر در این راه عاشقی

گناهکار من هستم

نیازی به زندان نیست

حسرت تو

مرا مجازات است

این دلتنگی 

مجازات است

دنیای من

فهمیدم

در زمان هایی که حرفمان می شود و نیستی

شیرینت زبانی هایت بس است

در همه جای زندگی ام حضور داری

برای یک روز

راحت و اسوده خوابیدن

نیازی به نرم ترین بالش ها نیست

پاهایت مرا بس است


بهترینم

نازنینم

نفسم

چشمانت بس است

شیرینت زبانی هایت بس است

پاهایت مرا بس است


تصویر مرتبط



نمی دانم از اب  و هواست 

یا از  آب

معشوقه ای دارم با رنگ و بوی یک گل

دنیا را هم به من بدهند فایده ای ندارد

باز تو در ترازو سنگینی می کنی برای من

عشق اوست که روحم را پر از حرارت می کند

در هر نفسی اورا حس می کنم

اولین و اخرین  معشوق من است

مهربانم

وفادارم



دردم را

شادی ام را با تو تقسیم کرده ام

عمرم را با تو تقسیم کرده ام

اگر در قلبت به جای من

سنگ هم بگذاری

باز هم می گویم 

امر توست

فرمان توست

اطاعت می کنم

سرورم

اگر بگویی

دیگر نگاهت نمی کنم

بازهم می گویم

امر توست

فرمان توست

اطاعت می کنم

اگر بگویی 

دیگر نامت را بر  زبانم نمی اورم

می گویم

وای بر من

که خاک بر مزارم پاشیدی با این حرف

اما بازهم

امر تو.ست

فرمان توست

اطاعت می کنم

نازینم

موهایت را جمع کن

بر روی پاهایم بشین

به تقدیر باور نکن

بگذار برایت ترانه ها بگویم

نگاه پر از عشق تورا با هبچ چیزی در این دنیا

عوض نمی کنم

روزهایی که با تو گذراندم

با هیچ چیز عوض نمی کنم

نازنینم

روزهای سخت

تمام می شود

صبر کن

روزهای سخت تر را هم پشت سر گذاشتیم

همانند قوهای عاشق

در اغوشم بکش

روزهای پر ازغم هم تمام میشود

بهترینم

نازینینم

نفسم

مریم مهربانم

نتیجه تصویری برای معشوقه ای دارم با رنگ و بوی یک گل

نازنینم

نمی خواهم در یک عاشقانه

صحبت از درد کنم

صحبت از انچه که بر ما می گذرد کنم

اما

می خواهم بگویم

من  از دل یک تاریکخانه

از بین میلوین ها شبح بی روح و عاطفه

که تنها خود را می بینند و می شناسند

هرزگی ها والودگی های خود را

با وقاحت هرچه تمام عشق می نامند

نام زیبایت را صدا زدم

من در این زمانه عاشق کش

فریاد عشق برایت سر زدم

من از میان اضطراب های وحشتناک

شجاعانه ندای عشقت را سر دادم

بهتربنم

زیباترینم

من با غرور هر چه تمام عاشق تو شدم

من امید را در دل نا امیدی ها

با عشق تو جستجو می کنم

می خواهم بگویم

سحر بسیار نزدیک ااست

باورما بشود یا نشود

در شوره زار هم

می توان گل عشق را کاشت

من می گویم می شود

گل مریم من

مریم قدیس من

با 

زیبا ترین  کلام تمام می کنم

دوستت دارم

نتیجه تصویری برای گل عشق در شوره زار




دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم

این درد نهان‌سوز، نهفتن نتوانم

 

تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت

من مست چنانم که شنفتن نتوانم

 

شادم به خیال تو چو مهتاب، شبانگاه

گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم

 

چون پرتو ماه آیم و چون سایه دیوار

گامی به سر کوی تو رفتن نتوانم

 

دور از تو، من سوخته در دامن شبها

چون شمع سحر، یک مژه خفتن نتوانم

 

فریاد ز بی‌مهریت ای گل که در این باغ

چون غنچه پاییز، شکفتن نتوانم

 

ای چشم سخنگوی، تو بشنو ز نگاهم

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم.

 

"محمدرضا شفیعی کدکنی "

صاحب این عکس ؛ قادر نام دارد، او ثبات عقلی ندارد.او فکر میکند چوبی که سوار آن است یک ماشین مرسدس است.قادر به هر نقطه از شهر مالاتیا ( یکی از شهرهای ترکیه ) که بخواهد برود با مرسدسش میرود.

تا اینجای قضیه عادی بنظر میرسد اما :

تقریبا همه مردم شهر بزرگی چون مالاتیا؛ بنز خیالی قادر را پذیرفته اند و با چوب او مثل یک ماشین برخورد میکنند. قادر در چراغهای قرمز می ایستد رانندگان مالاتیا هر چقدر هم عجله داشته باشند به قادر حق تقدم در عبور میدهند.
موقع پارک ماشین، مرسدس قادر را هم در نظر میگیرند. ‏

همه شهر حواسشان جمع است تا افرادی که از شهرهای دیگر به مالاتیا می آیند و قادر را نمی شناسند چیزی به او نگویند که ناراحت شود. 
قادر عاشق ماشینش است او آن را به نمایندگی های تعمیر مرسدس در مالاتیا میبرد.

در آنجا مکانیک ها با جدیت مشکلات فنی ماشینش را به قادر توضیح میدهند،
شاید باور نکنید اما پلیسهای ترافیک شهر مالاتیا هم حواسشان به قادر هست.
تا کنون چندین بار بخاطر ورود ممنوع، سرعت زیاد، حرکت در پیاده رو و پارک ممنوع او را جریمه کرده است.
در زمانهای مشخص هم از قادر میخواهند ماشینش را به دفاتر معاینه فنی ببرد. مردم یک شهر با همه مشکلاتی که دارند ، با همه مشکلاتی که قادر با مرسدس خیالی اش میتواند برای ترافیک شهر بزرگی چون مالاتیا (که اغلب در مرکز شهر در تردد است) درست کند باز برای خراب نکردن رویای قادر و نشکستن دلش چوب او را مرسدس میبینند و با او در خیابانها مثل یک راننده مرسدس برخورد‌ میکنند

نتیجه تصویری برای چوبی که سوار آن است یک ماشین مرسدس است

بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی

آهنگ اشتیاق دلی درد مند را

 

شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق

آزار این رمیده ی سر در کمند را

 

بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت

اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست

 

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان

عمریست در هوای تو از آشیان جداست

 

دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام

خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

 

شاید که جاودانه بمانی کنار من

ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت

 

تو آسمان آبی آرامو روشنی

من چون کبوتری که پرم در هوای تو

 

یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم

با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

 

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح

بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب

 

بیمار خنده های توام، بیشتر بخند

خورشید آرزوی منی، گرم تر بتاب

 

"فریدون مشیری"

نتیجه تصویری برای دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام