مهربانم
نازنینم
مریم بهترینم
یار شاطر من
گل پر از عطر و بوی من
خودم را در وجود تو فراموش کرده ام
عزیز تر از جانم
مریم نستوه من
همدل من
مریم رویایی
عروس شهر افسانه ها
سیندرلا
عزیز تر از جان من
میدانی روزی که عاشقت شدم
خلیج و فارس و دریای خزر
طوفانی شد
گسل های دنیا همه فعال شدند
زلزله های 7 ریشتری به یکباره رخ داد؟
صادق ترینم
مهربانترینم
صالح اعلا زیبا گفته است:
عشق اول و دوم و سوم و...ندارد
یعنی عشق یکی است و آدمی تنها یکبار عاشق می شود
و من در آن روز رویایی عاشقت شدم
میدانی مهمترین نشانه عشق چیست
بارها نزدیک تمام شدن می شود
ولی دوباره زنده میشود
اصلا
تو ققنوس من هستیهر پرت را اتش بزنم
میدانم میایی
مریم
تو همه وجود من هستی
خاطرات عمر رفته در نظرگاهم نشسته
در سپهر لاجوردی آتش آهم نشسته
ای خدای بینصیبان طاقتم ده، طاقتم ده!
قبلهگاه ما غریبان طاقتم ده، طاقتم ده!
ساغرم شکست ای ساقی!
رفتهام ز دست ای ساقی!
در میان توفان،
بر موج غم نشسته منم
در زورق شکسته منم،
ای ناخدای عالم!
تا نام من رقم زده شد،
یکباره مهر غم زده شد،
بر سرنوشت آدم!
ساغرم شکست ای ساقی!
رفتهام ز دست ای ساقی!
تو تشنهکامم کُشتی،
در سراب ناکامیها،
ای بلای نا فرجامیها
نبرده لب بر جامی،
میکشم به دوش از حسرت،
بار مستی و بدنامیها
بر موج غم نشسته منم،
در زورق شکسته منم،
ای ناخدای عالم!
تا نام من رقم زده شد،
یک باره مهر غم زده شد،
بر سرنوشت عالم!
ساغرم شکست ای ساقی!
رفتهام ز دست ای ساقی!
حکایت از چه کنم؟
شکایت از چه کنم؟
که خود به دست خودم
آتش بر دل خونشدهی نگران زدهام!
بر موج غم نشسته منم،
در زورق شکسته منم،
ای ناخدای عالم!
تا نام من رقم زده شد،
یکباره مهر غم زده شد،
بر سرنوشت آدم!
ساغرم شکست ای ساقی!
رفتهام ز دست ای ساقی!
صبحت به خیر عزیزم
صبحت به خیر عشقم
نازنینم
بهترینم
اهنگ معنی چه حالی داد به من
مریم بهترینم
تمام عشقم
تمام عمرم
جانم
نفسم
همه از برای توست
زندگی من برای توست
باور کن در جان عاشق من
شوق جدا شدن نیست
من با تمام جانم
در بست اسیر توام نازنینم
اسیر یک نگاهت
من جان می دهم برای جانم گفتنت
نمی گذارم این دوست داشتن
اسیر تکرار های بیهوده شود
این رشته تا دم مرگ هرگز گسستنی نیست
هنگامی که جامعهای به دروغگوییِ سازمان یافته روی آورد و دروغ گفتن تبدیل به اصل کلّی شود و به دروغ گفتن در موارد استثنایی و جزئی اکتفا نکند، «صداقت» به خودی خود تبدیل به یک عمل سیاسی می شود و گوینده حقیقت، حتی اگر به دنبال کسب قدرت یا هیچ منفعتی دیگر هم نباشد یک کنشگر سیاسی محسوب می شود!
در چنین شرایطی شما نمی توانید از سیاست کناره بگیرید و راه خود را بروید!
شما ناچارید یکی از این دو راه را انتخاب کنید:
یا به نهاد دروغ می پیوندید،
یا یک مخالف سیاسی محسوب می شوید!
هانا آرنت
پا نوشت ++ با خود قضاوت کنیم که در کجای این جهان ایستاده ایم!!!!!
..........................
روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است
آری! افطار رطب در رمضان مستحب است
روز ماه رمضان، زلف میفشان که فقیه
بخورد روزهٔ خود را به گمانش که شب است
زیر لب، وقت نوشتن همه کس نقطه نهد
این عجب! نقطه خال تو به بالای لب است
یا رب! این نقطهٔ لب را که به بالا بنهاد؟
نقطه هر جا غلط افتاد، مکیدن ادب است
شحنه اندر عقب است و، من از آن میترسم
که لب لعل تو، آلوده به ماء العنب است
پسر مریم اگر نیست چه باک است ز مرگ
که دمادم لب من بر لب بنت العنب است
منعم از عشق کند زاهد و، آگه نبود
شهرت عشق من از ملک عجم تا عرب است
گفتمش ای بت من، بوسه بده جان بستان
گفت: رو کاین سخن تو، نه بشرط ادب است
عشق آنست که از روی حقیقت باشد
هر که را عشق مجازیست حمال الحطب است
گر صبوحی به وصال رخ جانان جان داد
سودن چهره به خاک سر کویش سبب است