با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

نه از آغاز چنین رسمی بود

و نه فرجام چنان خواهد شد

که کسی جز تو تو را دریابد؛

تو در این راه رسیدن به خودت تنهایی...

کوله بارت بردار؛

دست تنهایی خود را تو بگیر و از آیینه بپرس منزل روشن خورشید کجاست!

شوق دریا اگرت هست روان باید بود

ورنه در حسرت همراهی رودی به زمین خواهی شد.

مقصد از شوق رسیدن خالیست...

راه سرشار امید و بدان کین امروز منتظر فردایی است که تو دیروز در امید وصالش بودی.

بهترین لحظه راهی شدنت اکنون است.

لحظه را دریابیم.

باور روز برای گذر از شب کافیست...