با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

شوق دیدار توام هست
چه باک
به نشیب آمدم اینک ز فراز
به تو نزدیک ترم، می دانم
یک دو روزی دیگر
از همین شاخه لرزان حیات
پرکشان سوی تو می آیم باز
دوستت دارم
بسیار هنوز.

 ØªØµÙˆÛŒØ± مرتبط

شوق دیدار توام هست
چه باک
به نشیب آمدم اینک ز فراز
به تو نزدیک ترم، می دانم
یک دو روزی دیگر
از همین شاخه لرزان حیات
پرکشان سوی تو می آیم باز
دوستت دارم
بسیار هنوز.

 ØªØµÙˆÛŒØ± مرتبط

صدایم کن صدای تو به شب پروانه میدوزد
نگاهم کن نگاه تو برایم خانه میسازد
بخند ای صبح نورانی پس از شب های طولانی
که هر اعجاز لبخندت مرا بیگانه میسازد


ببار ای آبی آرام بر صحرای خشک من
سحر باغم درختانم برایت لانه میسازد
بریز ای شوق پی در پی به صحراهای آبادم
خرابم کن خراب تو مرا ویرانه میسازد
تو آتش باش و برپا شو به سر تا پای شعر من
من آوازم که از عشقی کهن افسانه میسازد
پریشان شو پریشان تر از آن شب های طوفانی
نسیم از شهر ویرانم برایت شانه میسازد


صدایم کن صدای تو به شب پروانه میدوزد
نگاهم کن نگاه تو برایم خانه میسازد
ببار ای آبی آرام بر صحرای خشک من
سحر باغم درختانم برایت لانه میسازد
بریز ای شوق پی در پی به صحراهای آبادم
خرابم کن خراب تو مرا دیرانه میسازد
تو آتش باش و برپا شو به سر تا پای شعر من
من آوازم که از عشقی کهن افسانه میسازد
پریشان شو پریشان تر از آن شب های طوفانی
نسیم از شهر ویرانم برایت شانه میساز
د

بی من نتوانی این خط و نشان 
لبریزم از عشق آرامش جان
باران ببارد عجب حال خوشی 
شاید ندانی ولی باعثشی
بی من نتوانی این خط و نشان 
لبریزم از عشق آرامش جان
باران ببارد عجب حال خوشی 
شاید ندانی ولی باعثشی
در دل من افتاده عشقت زمین گیر شدم 
سر تو با قسمت با تقدیر درگیر شدم
ای بهونه ی زندگی بی تو من بی قرارم ...
در دل من افتاده عشقت زمین گیر شدم 
سر تو با قسمت با تقدیر درگیر شدم
ای بهونه ی زندگی بی تو من بی قرارم ...

متن آهنگ خط و نشان از آرون افشار

با دل من جنگ نکن من که تسلیم توام 
تو که هر خوابی ببینی تعبیر توام
زد هوایت به سرم دل بی قرار 
بی خبرم باز تمنای تو داره
تو همان قصه ی ناگفته ی پنهان منی 
ساحل امنی و تو موج خروشان منی
تو که نزدیکی به من 
حال عجیبیه تو دلم اگه بارون بباره
در دل من افتاده عشقت زمین گیر شدم 
سر تو با قسمت با تقدیر درگیر شدم
ای بهونه ی زندگی بی تو من بی قرارم ...
در دل من افتاده عشقت زمین گیر شدم 
سر تو با قسمت با تقدیر درگیر شدم
ای بهونه ی زندگی بی تو من بی قرارم ...

توو این فکر بودم که با هر بهونه یه بار آسمونو بیارم توو خونه حواسم نبود که به تو فکر کردن خود آسمونه , خود آسمونه توو دنیای سردم به تو فکر کردم که عطرت بیادو بپیچه توو باغچه بیای و بخندی تا باز خنده هاتو مث شمعدونی بذارم رو طاقچه به تو فکر کردم به تو آره آره به تو فکر کردم که بارون بباره به تو فکر کردم دوباره دوباره به تو فکر کردن عجب حالی داره تو وُ خاک گلدون با هم قوم و خویشین من و باد و بارون رفیق صِمیمی از این برکه باید یه دریا بسازیم یه دریا به عمق یه عشق قدیمی دوسِت داشتم با تمام وجودم عزیزم هنوزم تورو دوست دارم الهی همیشه کنار تو باشم الهی همیشه بمونی کنارم به تو فکر کردم به تو آره آره به تو فکر کردم که بارون بباره به تو فکر کردم دوباره دوباره به تو فکر کردن عجب حالی داره

آره بارون میومد آره بارون میاد خوب یادمه آره بارون میاد خوب یادمه

مثل آخرای قصه اینکه آدم میره به رویا آره بارون میاد خوب یادمه آره بارون میاد خوب یادمه

زیر لب زمزمه کردم کی میتونه دل دیوونه رو از من بگیره

اونقدر باشه که من دلو دستش بدم و چیزی نپرسم

دیگه حرفی نمونه بهر نگاهش آره بارون میاد خوب یادمه آره بارون میاد خوب یادمه

یه غروب بود روی گونه هات دوتا قطره یه غروب بود روی گونه هات دوتا قطره

که آخرش نگفتی بارونه یا اشک چشمات

دیگه فرقیم نداره کار از ای حرفا گذشته دیگه قلبم سر جاش نیست

آره بارون میاد خوب یادمه آره بارون میاد خوب یادمه

خیلی سال پیش توی خوابم دیده بودم تورو با گونه ی خیست

خیلی سال پیش توی خوابم دیده بودم تورو با گونه ی خیست

اونجا هم نشد بپرسم بارونه یا اشک چشمات

اونجا هم نشد بپرسم بارونه یا اشک چشمات

آره بارون میاد خوب یادمه آره بارون میاد خوب یادمه

صدایم کن صدای تو به شب پروانه می دوزد
نگاهم کن نگاه تو برایم خانه می سازد
بخند ای صبح نورانی پس از شب های طولانی
که هر اعجاز لبخندت مرا بیگانه می سازد
ببار ای آبی آرام بر صحرای خشک من
سحر باغم ، درختانم، برایت لانه می سازد
بریز ای شوق پی در پی به صحراهای آبادم
خرابم کن، خراب تو مرا ویرانه می سازد
تو آتش باش و بر پاشو به سر تا پای شعر من
من آوازم که از عشقی کهن افسانه می سازد
پریشان شو، پریشان تر از آن شب های طوفانی
نسیم از شهر ویرانم برایت شانه می سازد
صدایم کن صدای تو به شب پروانه می دوزد
نگاهم کن نگاه تو برایم خانه می سازد
ببار ای آبی آرام بر صحرای خشک من
سحر باغم ، درختانم، برایت لانه می سازد
تو آتش باش و بر پاشو به سر تا پای شعر من
من آوازم که از عشقی کهن افسانه می سازد
پریشان شو، پریشان تر از آن شب های طوفانی
نسیم از شهر ویرانم برایت شانه می سازد

خط رو پیشونیم چشمای بارونیم دستای لرزونم پاهای بی جونم
روح سرگردونم گلای ایوونم حتی چوب سیگارم فندک تب دارم
دوس دارن برگردی
خنده غمگینم پلکای سنگینم الکل تو خونم خونه ی زندونم
خونه ی متروکم گلای گلدونم بار روی دوشم شونه ی داغونم
دوس دارن برگردی
تو آن عهدی که با من بسته بودی مگر بهر شکستن بسته بودی 
تو سنگین دل چرا از روز اول نگفتی دل به رفتن بسته بودی
نگفتی دل به رفتن بسته بودی
بغضای پنهونم چشمای گریونم حال خوب و بدمو به چشات مدیونم
بغضای پنهونم چشمای گریونم حال خوب و بدمو به چشات مدیونم
خیلی دلتنگ توام نمیخوای برگردی