با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

از تو ای دوست نگسلم پیوند

ور به تیغم برند بند از بند

الحق ارزان بود ز ما صد جان

وز دهان تو نیم شکرخند

ای پدر پند کم ده از عشقم

که نخواهد شد اهل این فرزند

پند آنان دهند خلق ای کاش

که ز عشق تو می‌دهندم پند

من ره کوی عافیت دانم

چه کنم کاوفتاده‌ام به کمند

در کلیسا به دلبری ترسا

گفتم: ای جان به دام تو در بند

ای که دارد به تار زنارت

هر سر موی من جدا پیوند

ره به وحدت نیافتن تا کی

ننگ تثلیت بر یکی تا چند؟

نام حق یگانه چون شاید

که اب و ابن و روح قدس نهند؟

لب شیرین گشود و با من گفت

وز شکرخند ریخت از لب قند

که گر از سر وحدت آگاهی

تهمت کافری به ما مپسند

در سه آیینه شاهد ازلی

پرتو از روی تابناک افگند

سه نگردد بریشم ار او را

پرنیان خوانی و حریر و پرند

ما در این گفتگو که از یک سو

شد ز ناقوس این ترانه بلند

بانویم

یانوی مهربانم

مریم نازنینم

زیباترینم


این جمله را به دقت بخوان :


ویرانشهر یا مدینه فاسده جامعه‌ای است با برتری کامل ویژگی‌های منفی. فاجعه انسانی و بدزمانگی و بدفکری از خطوط برجسته آنند. ویرانشهر همان وارونه شهر و نقطه مقابل آرمانشهر است.


نازنینم

بهترینم

 در این ویرانشهر

تنها رنگ و  لعاب زندگی من تو هستی

فرشته مهربانم

می خواهم بدون تکلف قربان صدقه ات بروم :

قربونت بشم

فدات بشم

بهترینم

نازنینم


می خواهمت !

در یک شب رویایی

آن هنگام که نفسهایمان

با هم در آمیخته شد !

و نبضِ تند دوست داشتن

در عمقِ جانم جاری شد !

و عشق را

که تنها می توانستم در آغوش تو بیابم !

 من مؤمنم، به لبانت

به شریعتِ تنت

و غمگین از این همه زیبایی !