چند سال باید بگویَم که دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم
تا یکلحظه کنارِ تو به خواب رَوَم
نه به خوابِ تو خواب
بگو!
بگو که چند سال باید
نبودنت را هق هقِ شبانههایِ گریه کُنم
چند سال ندیدَنت را
بغضِ ترانههایِ سایه
چند بار حسرتِ روزهایِ نداشتنت را
خیمه
بگو، چیزی بگو
هر آنچه که باشد، علاقهیِ عزیز
علاقه جانِ من
انگار لبانِ تو تشنه است
بگو چه آورم برایَت
آب باشد یا چایی
قهوه یا شربتِ بهارنارنجی عالی
اصلن برایِ تو باران میآورم
فقط تو فصلش را بگو
باران انار میخواهی یا آلو، لیمو
بارانِ آلبالو
به هر طعمی که بخواهی
بهار، سرما، تابستان
برگریزان
فقط بگو که چند سال باید، دوامِ این انتظار را
زنده بمانم،
باشَم!
......................
سلام.
علاقهیِ خوبم
علاقه جانِ من
خوبی؟
میدانم تو خستهای و من حالَم خوب نیست
تو دوری وُ
من دلتنگ
تو حالِ آمدن داری وُ
وقتش را
نه!
میدانم علاقه
آخر هرچه باشد از جنسِ همیم
جنسی جوری به شدت ناجور!
ما عین همیم علاقه
وَ بیخود نیست اینهمه دوستدار داری
اینهمه دوستت دارند وُ
تو این همه خوبی
خستهایم!
بیا دوباره عاشق شویم
دوباره من دوستت داشته باشم
تو ناز کنی
من عصبی شَم، تو قهر کنی
من نازت را بکشم وُ
تو
نازنینِ من باشی
بیا دوباره عاشق شویم!
دوباره من دنبالَت بگردم و ُ
هرجا کنارت سبز شوم وُ
بگویم:
سلام
چه اتفاقِ خوبی
باز هم رو دیدم
بستنی دوست داری بخوریم؟
بعد تو بگویی خودتی! هوا زمستان است وُ جز تو
باقی سردشان شده است و بعد ته دلَت شاد باشی
بخندی
قشنگِ خوبم
خستهایم!
کم میخندیم
حالِمان خوب نیست
باید دوباره عاشق شویم