با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

سلام

بی منحال تجریش چطور است بانو 

من امروز به فردسی رفتم تا حالش را بپرسم

غمگین است در و دیوار این شهر

ندای وای بر من را می شنیدم از هر سو

یاد شعر منزوی افتادم :

یاد تو می وزد ولی، بی خبرم ز جای تو

کز همه سوی می رسد، نکهت آشنای تو

 

غنچه طرف فزون کند، جامه ز تن برون کند

سر بکشد نسیم اگر، جرعه ای از هوای تو

 

عمر منی به مختصر، چون که ز من نبود اثر

زنده نمی شدم اگر، از دم جان فزای تو

 

گرچه تو دوری از برم، همره خویش می برم

شب همه شب به بسترم، یاد تو را به جای تو

 

با تو به اوج می رسد، معنی دوست داشتن

سوی کمال می رود، عشق به اقتفای تو *

 

عشق اگر نمی درد، پرده ی حایل از خِرد

عقل چگونه می برد، پی به لطیفه های تو؟

 

خواجه که وام می دهد، لطف تمام می دهد

حسن ختام می دهد، شعر مرا را برای تو :

 

«خاک درت بهشت من، مهر رُخت سرشت من

عشق تو سرنوشت من، راحت من، رضای تو»

 

نتیجه تصویری برای غمگین است


من همون جزیره بودم خاکی و صمیمی و گرم 
واسه عشق بازی موجها قامتم یه بستر نرم

یه عزیز دردونه بودم پیش چشم خیس موجها
یه نگین سبز خالص روی انگشتر دریا.

تا که یک روز تو رسیدی توی قلبم پا گذاشتی 
غصه های عاشقی رو تو وجودم جا گذاشتی

زیر رگبار نگاهت دلم انگار زیر و رو شد 
برای داشتن عشقت همه جونم آرزو شد

تا نفس کشیدی انگار نفسم برید تو سینه 
ابر و باد و دریا گفتن حس عاشقی همینه.

اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پا گذاشتی 
اما تا قایقی اومد از من و دلم گذشتی

رفتی با قایق عشقت سوی روشنیِ فردا 
من و دل اما نشستیم چشم به راهت لب دریا.

دیگه رو خاک وجودم نه گلی هست نه درختی 
لحظه های بی تو بودن میگذره اما به سختی

دل تنها و غریبم داره این گوشه میمیره 
ولی حتی وقت مردن باز سراغتو میگیره

میرسه روزی که دیگه قعر دریا میشه خونم 
اما تو دریای عشقت باز یه گوشه ای می مونم

نگران نباش چه با بله چه با   جانم؛

این روزها را بدونِ تو با "خیالت" سر میکنم ..

همین حوالیست ..

پرسه میزند این اطراف!

هرروز اسمش را میخوانم

دلبرانه دستش را بالا میگیرد 

و من تیکِ حاضریش را میزنم ..!


خسته از قصه های شوم

از همدردی های مسموم

اصلا اینها را بی خیال

خسته ام از نبودنت

تنهایی دارد نابودم می کند

 بیین برگها دارد فرو می ریزد

روزهایزیبایمان دارد تمام می شود

تورا دوست دارم نازنینم

با همه شیرینی ها 

تلخی ها

گریه امانم نمی دهد

دستهایم را بگیر

رهایم نکن

مرا با حسرتت رها مکن

ترانه ای در لبهایم هستی

تنها عشق عمرم هستی

نگذار این عشق نا تمام بکماند

چه می شود

دیگر جدل نکنیم

از هم جدا نشویم

همدیگر را در امان خدا

با امید  پوچ اینکه

ادمی به درد عادت می کند

رها نکنیم

بهترینم

ترانه ای در لبهایم هستی

تنها عشق عمرم هستی

Image result for ‫تنها عشق عمرم هستی‬‎

یک نقطه عطف در زندگی

قبولی در رشته کارشناسی ارشد باستان شناسی

یک رو دخسته و گرفتار

از زندگی در جمعی نادان و خود بزرگ بین

از فهم نادرست هر انچه که در ذهن یک انسان می تواند خلق شود

هیجان تغییر در زندگی

اندک اندک

رفتن به تپه چالتاسیان

روز اول

چشم 

چشم دو ابرو

اما چه چشمی

چه ابروهایی

دختری با اعجاز در هر کلمه

زیابیی تمام نشدنی

مریم

بهترینم

نمی دانم

خودت می دانی یا نه

اما با هر کلامت

حتی با هر نگاهت

اشوب به پا نمی کنی

ارام می کنی ادمی را

نازنینم

کلام حقیقتا قاصر است

در بیان احساسم

که چطور

دنیای من را تغییر دادی

میدانی

در همین جنگیدن برای توست

که من تغییر کردم

زیباترینم

وجودم

عمرم 

نفسم

من دیگر خود را مرداد ماهی نمی دانم

حتی در طالع بینی ها

ماه آبان را نگاه می کنم

من با تو متولد شدم

حتی گاهی منتظر می شوم

دیگران این روز را به من تبریک بگویند

مرداد ماه دیگر برایم معنا ندارد

تنها ابان است

بگذار با یک کلام از شاعر سخنم را به اتمام برسانم :

گر باشی محبت روزگاری تازه خواهد یافت

زمین در گردشش با تو مداری تازه خواهد یافت

دل من نیز با تو بعد از آن پاییز طولانی

دوباره چون گذشته نوبهاری تازه خواهد یافت

درخت یادگاری باز هم بالنده خواهد شد

که عشق از کُندهٔ ما یادگاری تازه خواهد یافت

دهانت جوجه‌هایش را پریدن گر بیاموزد

کلام از لهجهٔ تو اعتباری تازه خواهد یافت

بدین سان که من و تو از تفاهم عشق می‌سازیم

از این پس عشق‌ورزی هم، قراری تازه خواهد یافت

من و تو عشق را گسترده‌تر خواهیم کرد، آری

که نوع عاشقان از ما تباری تازه خواهد یافت

تو خوب مطلقی، من خوب‌ها را با تو می‌سنجم

بدین سان بعد از این خوبی، عیاری تازه خواهد یافت

جهان پیر ـ این دلگیر هم، با تو، کنار تو

به چشم خسته‌ام، نقش و نگاری تازه خواهد یافت



Image result for ‫تو خوب مطلقی‬‎