یک نقطه عطف در زندگی
قبولی در رشته کارشناسی ارشد باستان شناسی
یک رو دخسته و گرفتار
از زندگی در جمعی نادان و خود بزرگ بین
از فهم نادرست هر انچه که در ذهن یک انسان می تواند خلق شود
هیجان تغییر در زندگی
اندک اندک
رفتن به تپه چالتاسیان
روز اول
چشم
چشم دو ابرو
اما چه چشمی
چه ابروهایی
دختری با اعجاز در هر کلمه
زیابیی تمام نشدنی
مریم
بهترینم
نمی دانم
خودت می دانی یا نه
اما با هر کلامت
حتی با هر نگاهت
اشوب به پا نمی کنی
ارام می کنی ادمی را
نازنینم
کلام حقیقتا قاصر است
در بیان احساسم
که چطور
دنیای من را تغییر دادی
میدانی
در همین جنگیدن برای توست
که من تغییر کردم
زیباترینم
وجودم
عمرم
نفسم
من دیگر خود را مرداد ماهی نمی دانم
حتی در طالع بینی ها
ماه آبان را نگاه می کنم
من با تو متولد شدم
حتی گاهی منتظر می شوم
دیگران این روز را به من تبریک بگویند
مرداد ماه دیگر برایم معنا ندارد
تنها ابان است
بگذار با یک کلام از شاعر سخنم را به اتمام برسانم :
گر باشی محبت روزگاری تازه خواهد یافت
زمین در گردشش با تو مداری تازه خواهد یافت
دل من نیز با تو بعد از آن پاییز طولانی
دوباره چون گذشته نوبهاری تازه خواهد یافت
درخت یادگاری باز هم بالنده خواهد شد
که عشق از کُندهٔ ما یادگاری تازه خواهد یافت
دهانت جوجههایش را پریدن گر بیاموزد
کلام از لهجهٔ تو اعتباری تازه خواهد یافت
بدین سان که من و تو از تفاهم عشق میسازیم
از این پس عشقورزی هم، قراری تازه خواهد یافت
من و تو عشق را گستردهتر خواهیم کرد، آری
که نوع عاشقان از ما تباری تازه خواهد یافت
تو خوب مطلقی، من خوبها را با تو میسنجم
بدین سان بعد از این خوبی، عیاری تازه خواهد یافت
جهان پیر ـ این دلگیر هم، با تو، کنار تو
به چشم خستهام، نقش و نگاری تازه خواهد یافت