با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

این روزا که شهر عشق خالی ترین شهر خداست

خنجر نامردمی حتی تو دست سایه هاست

وقتی که عاطفه رو می شه به آسونی خرید

معنی کلام عشق خالی تر از باد هواست

اما من که آخرین عاشق دنیام

ماهی مونده به خاکو اهل دریام

از همه دنیا برام یه چشمه مونده

چشمه ای به قیمت همه نفس هام



از همینه که همه عمرمو مدیون تو ام

تویی یه عزیز تر از عمر دوباره ای برام

بی نیازی به تن قلندرم تنها لباسه

اما دستام به ضریح تو دخیل التماسه

خسته و زخمی دست آدمکهای بدم

پشت پا به رسم بی بنیاد این دنیا زدم

من برای گم شدن از خود و غرق تو شدن

راه دور عشقمو پیمودم اینجا اومدم


آخر ای دوست نخواهی پرسید
که دل از دوری رویت چه کشید
سوخت در آتش و خاکستر شد
وعده های تو به دادش نرسید
داغ ماتم شد و بر سینه نشست
اشک حسرت شد و بر خاک چکید
آن همه عهد فراموشت شد
چشم من روشن روی تو سپید
جان به لب آمده در ظلمت غم
کی به دادم رسی ای صبح امید
آخر این عشق مرا خواهد کشت
عاقبت داغ مرا خواهی دید
دل پر درد فریدون مشکن
که خدا بر تو نخواهد بخشید