با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

بعضی ها را

هرچقدر هـم که بخواهی تمام نمی شوند

همش به آغوششان بدهکار می مانی

حضورشان گـرم است

سکوتشان خالی می کند دل ِآدم را

آرامش ِ صدایشان را کم می آوری

هر دم... هر لحظه... کم می‌آوری‌شان

و اینجا من چقدر کم دارمت...!!

 

"ناشناس"



..................................................................................................

ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ
ﺍﺳﺎﺭﺕ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ؛
ﺩﺭ ﻗﻔﺲ ﺁﻭﺍﺯ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ،
ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ،
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺣﮑﺎﯾﺖ ﻣﻦ ﻭ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ 
"ﮐﺎﻇﻢ ﺧﻮﺷﺨﻮ"

.........................................

از خلاصه ی روزهای انتظار

که می دانم حوصله به خرج نمی دهی
تا تمامی حرف‌هایم را بشنوی
فقط این را می گویم:


دلتنگی ام
آنقدر بزرگ شده است
که اگر ببینی
شاید نشناسی!

 

"بهرنگ قاسمی"

.....................................

خب آدمی ست دیگر
دلش تنگ می‌شود
حتی برای کسی که دو ساعت پیش برای اولین بار دیده
الان باید علامت تعجب بگذارم جلوی این جمله؟
آدم ها از یک جایی در زندگی ات پیدا می شوند که فکرش را نمی‌کنی

از همانجا که گم می ‌شوند
تعدادشان هم کم نیست هی می آیند و می روند

اما این تویی که توی آمدن یکی‌شان گیر می‌کنی و

وای به حالت اگر که او فقط آمده باشد سلامی بکند و برود...!

"مهسا ملک مرزبان"

.................................

تو را نه با دست هایم 
بلکه با قلبم به آغوش کشیدمت
دوست داشتنی ترین جای قلبم 
همان سمتی است که تو را دوست می دارد 

قهرمان تازه اوغلو  
ترجمه : سینا عباسی هولاسو

.........................................

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.