مترجم : سیامک تقی زاده
.................................................
تمامِ سازهایِ دنیا برایِ دل من می نوازند
مثلِ تمامِ یاسهایِ دنیا که به خاطرِ من گل میکنند
مثلِ تمام اشعارِ عاشقانه که سروده میشوند
مثلِ بهار که به عشق من میآید
مثلِ زمستان که به التماسِ من میرود
مثل شب بو ها
که عطرشان با شب میآید
با شب و مهتاب ، برایِ من
همین بهار
یک شبِ مهتاب
مردمانِ زیادی سازهایشان را بر میدارند
زیباترین آهنگها را مینوازند
تا من عاشقانهترین شعرم را برایت بخوانم
تا تو مستِ عطرِ شب بو ها
تا تو عاشق یک دسته گلِ یاس شوی
و تو خواهی دید
که تمامِ دنیا بیدار مانده است
تا به آغوشم بیایی
و من دیوانه وار بگویم
دوستت دارم
نیکی فیروزکوهی
........................................
به مردن اندیشیدم و حلقه ای سرد
گرداگردم حس کردم
و آنچه از زندگیم باقی بود در حضورتو جای گرفت
دهانت روشنای روز و تاریکی جهانم بود
پوستت سرزمینی که بوسه هایم بنیاد نهاد
به ناگاه تمامی دفترها پایان گرفتند
تمامی دوستی ها
تمامی گنج های فراهم
و خانه روشنی که تو و من با هم برپا کردیم
همه نیست شدند تا که چیزی جز چشمان تو برجای نماند
زیرا عشق
آنگاه که زندگی آزارمان می دهد
همچو خیزابی بلند
فراتر از خیزاب هاست
اما مرگ می آید و بر در می کوبد
آی ، تنها نگاه تو در این همه تهی
تنها زلال تو
به پس نهادن نابودگی
تنها عشق ت
در فرو بستن تاریکی
پابلو نرودا
مترجم : فرامرز سلیمانی و احمد محیط
...........................................
آتش دوزخ باشد
شراب باشد
تو کنار من باشی
و شیطانی که گولمان بزند!
شب که شد
از بام جهنم خودمان
بهشت دیگران را میبینیم...
"نیکی فیروزکوهی"
تو خواب
شاید بشه تورو ببینم ، دستای سردمو بگیری ، واسه تو من بمیرم
دنیام
بی تو تاریک و سرده ، ببین غمت با من چه کرده ، خدایا بگو که برگرده
میرم
نگاه نکن به چشم خیسم ، مهم نبود واست عزیزم ، واسه چی دارم اشک میریزم
شایدم
نباشی وقنی که میرم ، ببخش نشد واست بمیرم ، ببخش نشد واست بمیرم.