با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

باران که می بارد

کلی خاطره از یاد ادمی می گذرد

کلی خوبی ها یادم می اید

داشته هایم در دنیا یادم می افتد

چیزهایی که داریم و کمتر شاکرشان هستیم


امروز دوستی زنگ زده بود و می گفت مجتبی

مقصر ما نیستیم

بد بختی ما اینست که در دوران گذار از سنت به مدرنیته افتادیم

گفتم پسر خوب

خود خواهی انسانها چه ربطی به سنت یا مدرنیته دارد

مگر ژاپنی ها این دوران را رد نکرده اند

این حجم از مواد مخدر یا نمی دانم بی معرفتی ها

یا هزاران داستان دیگری که این روزها در هر خانواده ایرانی می توان دید

مربوط به سنت یا مدرنیته نیست

ارتباط مستقیم دارد با اینکه ماها به راحتی اصولمان را زیر پا می گذاریم


یاد یک شعر زیبا افتادم :


گاهی دلم هیچ چیز نمی خواهد


جز گپ ریز ریز با مادرم


هی من حرف بزنم


هی او چای تازه دم بریزد...


هی چای ام سرد بشود


هی دلم گرم...


آنجا که چای ات سرد می شود


و دلت گرم


"خانه مادر است"


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.