با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم



ﺷﺎﺯﺩﻩ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﭘﺮﺳﯿﺪ:

ﻏﻢ ﺍﻧﮕﯿﺰﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ

ﺑﯿﺎﯼ ﻭ ﮐﺴﯽ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻧﺸﻪ ﭼﯿﻪ؟

ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮔﻔﺖ:

ﺑﺮﯼ ﻭ ﮐﺴﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﺸﻪ...!

 

"آنتوان دوسنت اگزوپری"

.............................................................

دستان تو صبح هستند

وقتی آب را به صورتت می پاشند

تا آینه مثل هر روز

از تو معذرت خواهی کند

وقتی کاسه شیر را روی اجاق می گذارند

تا شعله از گرمی آن ها اجازه بگیرد

وقتی پرده ها را کنار می زند

تا حریر و لطافتش

چروک و کهنگی را دور کند

وقتی پنجره را باز می کند

تا خورشید

انتظار نکشد...

دستان تو

صبح هستند.

 

"محسن حسینخانی"


 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.