با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

هربار که تورا کم میاورم مریم

بغضم را

دلتنگی ام را

دردم را

به جان این واژه ها میریزم

واژه هایی از یک زبان غریبه و نا مادری

که هیچگاه نتوانسته و نخواهد توانست احساس من را به تو بیان کند

واژه هارا بی نظم و ترتیب در کنار هم می چینم

تا شعر گونه ای شود

برای بعد هایی که با زمزه انها

بتوان عشق را همانند روز اول مزه کرد

تا مبادا گذر زمان عشق را به عادتی کسل و نا امید کننده تبدیل کند

اینها برای ان روزهاست

تو هم یکبار برایم شعری بگو

به یادم نتی بنویس

سازی بنواز

اصلن گاهی در خلوتت فقط نامم را زمزمه کن

تا من از همین گوشه در این سوی شهر بشنوم

و بمیرم از شوق صدایت

..................................................................

مریمم

بهانه گیر باش و عبوس

اصلن تلخ باش

تلخ تلخ

می خواهم همیشه بهانه ای داشته باشم برای شیرین کردنت

حتی اگر فکر کنی

روبرویت به جای مردی جدی و عاقل و دور اندیش

دلقکی دیوانه نشسته است



نظرات 1 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 8 شهریور 1394 ساعت 19:10

عاشق شدن چیز ساده ایست ، آنقدر که همه انسان ها می توانند آن را تجربه کنند.
مهم ، عاشق ماندن است ؛ بی انتها، بی زوال، تا ابد، بی منت.
درست مثل ما ....

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.