با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

سلام مریم عزیزم

ناراحت بودی و از شدت استرس نرس از زلزله داشتی

روحم اشفته بود

اگر زلالی روحت را نمی شناختم

و بی ریا بودنت را

هزاران بار تفسیر میکردم تورا از لحاظ روانشناسی

اما برخی از موضوعات هست از دایره معرفت بشری خارج

هر کسی برای خودش میداند انها را

مریم

خودم نیز گاهی خسته می شوم از اینکه چرا این چنین بی قاعده رفتار می کنم

اینهم تضاد بزرگیست در من

شاید

من همیشه شاد ترین لحظات را برایت می خواهم

چون تاکنون هیچ چیز خوب نتوانسته ام برایت فراهم کنم

اما نگو مقصر خودمم

ادمی دلش اتش میگیرد

انهمه تلاش برای داشتنت

انهم عاشقی

انهمه شعر و....

هیچ چیزی نیست

اما برای دنیای زلال و شکننده احساس من دنیاییست

چه کنم

به من نیز اینطور دنیا را یاد داده اند

به تو شاید طوری دیگر


اما مریم من همیشه دوستت دارم

همیشه شک نداشته ام به تصمیمم و احساسم

حرفهای دلم زیاد است

با شعری از یک شاعر که نمی دانم کیست تمامش می کنم

اما اینرا هم بگویم

بسیاری از کسانی که داد و هوار زندگی منطقی و این داستانها سر میدهند

نه بویی از منطق برده ان  نه بویی از احساس

انها فقط یک چیز می شناسند

خودشان و خودشان

دنیای زیبای منطقی و احساسی خود را با این داستانها کدر نکن

و به به این حرفها گوش فرا مده بانوی من

:

نمی خواهم بجنگم

تو را می خواهم
تنگ در آغوش گیرم
نمی خواهم بجنگم
می خواهم بازی دیگری کنم

که در آن
به جای جنگیدن
همدیگر را در آغوش می فشارند
و می توان غلتان
بر قالیچه ئی خندید
و می توان هم را بوسید
و بغل زد
آن جایی که انگار
همه پیروزند .

"شل سیلور استاین"

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.