با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

های و هوی خرد ناقص زیاد شده است

اما چه کسی می تواند ادعا کند

که عاشق نشده است

که دیوانه وار دوست نداشته است

کدام یم از ما در گوشه اتاق زانوی غم را بغل نکرده ایم

برای انچه که بی وفایی معشوق می دانستیم

هر انسانی

غم هایش به اندازه بزرگی عشقی می باشد که در درون خور می پروراند

زیبا یا زشت

چه فرقی می کند

عاشقی دیوانه وار و مجنون شدن بخش مهمی از روح ماست

دلتنگی را هیچ روانشناسی نمی تواند توضیح دهد

و حسادتی را وقتی در ماجرای عشق پیدا میشود

باعث رشد ان می شود

عاشق چشم هایش کور است

گوشهایش کر است

و درست و غلط

حقیقت یا واقعیت رت تنها از زاویه دید خود می تواند ببیند

عاشق

می افتد

بلند می شود

. دوباره می افتد

با اینکه می داند بی وفایان قدر دان نیستند

این

جادوی عشق است


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.