با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

دوست داشتنم

بمان!

دوست داشتنم

هنوز بوی باران و کاهگل می دهد

بوی مداد جویده ی شده ی کودکی ام

بوی گلبرگ های گل محمدی لای قرآن

بمان!

من تو را

قد انگشتان دو دستم

دوستت دارم.

 

"محسن حسینخانی"

........................

زیبایی ات را

در لحظه ای حبس می کنم و
به دیوار می آویزم!
بافه ای از گیسوانت 
از قاب بیرون می ریزد!
دوباره می فهمم 
نه در عکس
نه در نگاه
نه در روسری
و نه در واژه های این شعر
زیبایی تو
در هیچ قابی
محصور شدنی نیست!

"مصطفی زاهدی"

.......................

به دست های زمستانی ام

نگاه نکن که باران را قندیل بسته اند

کافی ست بشنوند تو در راهی

تا بهمنی از بهارُ گل

در آغوش دست های تو بنشانند

و جویباری از تابستان

پای گل های دامنت برویانند

باور نکن که چشم های خسته ام

پر از غروب های بی چراغ

میان نیمکت های انتظار پراکنده اند

که نسیمی از سمت تو اگر برخیزد

پنجره های دنیا

در نگاهم گشوده می شود

تا دیگر جائی نمانده باشد

که چشم من تو را نبیند

به شایعۀ شعرهای غمگینم

نظر نکن

که در خلوت ناسروده های دلم

برای تو

قهقهۀ هزاران ستارۀ روشن

در گوش لبخند تو می پیچد

و خاطرات بی تحمّل برای افتادن

از روی شانۀ هم

سرک می کشند به اتّفاق تو

باور نکن که آشیانِ رفته بر بادم

پرستوها

همیشه به لانه بر می گردند

 

 ...........................................

افروخته در تاریکی شب
سه چوب کبریت یک به یک
نخستین برای دیدن رویت
دومین برای دیدن چشمانت
و آخرین برای دیدن لبانت
و تاریکی محض
تا به یاد آرم این همه را
و سخت در آغوش گیرمت

ژاک پره ور
ترجمه : محمدرضا پارسایار

.......................

خدا آن روز

لبخند را به صورتت نقاشی کرد

و تو را به زمین فرستاد

 دست هایت 

کم کم بوی پونه و بابونه گرفت

و نفست

عطر تمام شعرهای جهان را...

تو از سیاره ای به نام "بهشت "آمدی

هر بار دلت می گیرد

به قله های بلند می روی

تا کمی با خدا درد دل کنی

سبک که شدی

پرواز می کنی به سوی شهر

شهر

پر می شود

از عطر شعر و پونه و بابونه و خدا...

خدا پیامبرانی دارد

که کتابشان "عشق" است

و من چیزی جز "عشق"

در کلامت ندیده ام

 

 محسن حسینخانی  

 

 


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.