گر کسی را دیدید که از کوچکترین چیزها لذت می برد،
محو طبیعت می شود،
کمتر سخت می گیرد،
می بخشد،
می خندد،
می خنداند و با خودش در یک صلح درونی ست،
او نه بی مشکل است نه شیرین مغز!
او طوفان های هولناکی را در زندگی پشت سر گذاشته و قدر آنچه امروز دارد را می داند.
او یاد گرفته است که لحظه لحظه ی زندگی را در آغوش بگیرد ...
....................................................................................
زمین شناس حقیری تو را رصد می کرد
به تو ستاره ی خوبم نگاه بد می کرد
کنارت ای گل زیبا، شکسته شد کمرم
کسی که محو تو می شد مرا لگد می کرد!
تو ماه بودی و بوسیدنت، نمی دانی ...
چه ساده داشت مرا هم بلند قد می کرد!
بگو به ساحل چشمت که من نرفته چطور
به سمت جاذبه ای تازه جزر و مد می کرد
چه دیده ها که دلت را به وعده خوش کردند
چه وعده ها که دل من ندیده رد می کرد
کنون کشیده کنار و نشسته در حجله
کسی که راه شما را همیشه سد می کرد .
"کاظم بهمنی"