با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

بعضی وقت ها ادمی انقدر خوشحال است

انقدر احساس زیبا دارد

که با خود می گوید

زندگی با همه سختی هایش

واقعا می ارزد

در همچین روزی دلم به شدت لرزید با دیدنت بانو

و در اینچنین روزی حس قوی در من به وجود امد 

که زیباترین و بهترین ها در انتظار من است

مریم گلم

ممنون که هستی



  اسم تو

            تنها شعر عاشقانۀ دنیاست

               در ردیفُ قافیۀ گلُ پروانه

            این زبان مادریِ فرشته ها

 .......................

  اسم تو

            تنها شعر عاشقانۀ دنیاست

               در ردیفُ قافیۀ گلُ پروانه

            این زبان مادریِ فرشته ها

 ...........................................................


آیا این خواست توست 
که خیال رویت
پلک های سنگین مرا
در شبهای طولانی و کسالت بار
از هم باز نگاه دارد ؟
آیا خواست توست که رؤیایت 
مدام در نظرم جلوه گر شود
و مرا 
که خواب شیرین را وداع گفته ام
به تمسخر گیرد ؟ 
آیا این روح توست 
که از فاصله ای چونان دور
به سویم روان داشته ای
تا شرمم را
و گذران لحظه های بی ثمرم را
در من نظاره گر باشد ؟
آیا این عشق توست 
که اینچنین بر من سایه افکنده ؟
نه اینچنین نیست
بلکه این عشق من است 
که دیدگانم را بیدار نگاه داشته
عشق حقیقی من است
که آرامش را از من ربوده
و از دیدگانم
نگاهبانانی همیشه بیدار برایت ساخته است
تو ، آری
در بیداری خویش 
از من بسیار دور و به دیگران بسیار نزدیکی
و چشمان من اینجا
در بیداری خویش
تو را به انتظار نشسته اند

ویلیام شکسپیر

..........................

ای دختر زیبا
تو نه شاعر هستی و نه نقاش
ولی من هستم
اما چه کسی این را می داند
که این چشمان توست که همه شب
این شعرها را دزدکی به من می دهد
چه کسی می داند
این انگشتان توست
که نقاشی هایم را می کِشد
من از این می ترسم
چشم ها و انگشتانت
این راز را بر ملا سازند و
به خیابان و محله و اهل دنیا بگویند
در واقع این مَرد
نه شاعر ست و نه نقاش

...........................



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.