با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

اگر انسانِ نخستین بودم

برای گفتن از عشق

لب های تو را بر دیوار غار نقاشی می کردم.

برای محبت،

دستانت را

و برای زیبایی،

موهایت را ...

برای جنگ،

برای جنگ حتما چشمانت را می کشیدم.

 

قرن ها بعد شاید

گوشه ی همین غار

باستان شناسی

اجداد گوش ماهی ها  را کشف می کرد

جمجمه ی مردی که صدای تو در آن می پیچید _

ولی باور کن هیچوقت نخواهند فهمید

آتش

اختراع مردی ست

که شب ها

برای تصویر تو

بر دیوار غار دلتنگ می شد.

 


 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.