با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

گفته بودی
هر وقت که شعر می نویسی
دوستم بدار
نمی دانم
از این همه شعر نوشتن است
که دیوانه وار دوستت دارم
یا از این همه دوست داشتن
که دیوانه وار شعر می نویسم ...

"واهه آرمن"

.................................................

نگر چنین به چشمم، ای چشم آهوانه

ترســــم قـــرار و صبـــرم برخیزد از میانه

 

ترسم به نام بوسه غارت کنم لبت را

با عذر بی قراری ، ایــــن بهترین بهانه

 

ترسم بسوزد آخــر، همراه من تو را نیز

این آتشی که از شوق در من کشد زبانه

 

چون شب شود از این دست، اندیشه‌ای مدام است

در بـــــرکشیدنت مست، ای خــــواهش شبـــانـــه

 

ای رجعت جوانی، در نیمه راه عمرم

برشاخه ی خزانم نا گـــــه زده جوانه

 

ای بخت ناخوش من، شبرنگ سرکش من

رام  نوازش  تــــو، بــــی تیـــــــــغ  و تازیانه

 

ای مرده در وجودم ، با تـو هراس توفان

ای معنی رهایی! ای ساحل! ای کرانه

 

جانم پر از سرودی است، کز چنگ تو تراود

ای شـــــور ای ترنــــم،ای شـعر ای ترانه!

 

                                                                        حسین منزوی

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.