با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

دلم بهانه تو را دارد

تو می دانی بهانه چیست؟

بهانه همان است که شب ها

خواب از چشم من می دزدد

بهانه همان است که روزها

میان انبوهی از آدم ها

چشانم را پی تو می گرداند

بهانه همان صبری است

که به لبانم سکوت می دهد

تا گلایه ای نکنم از نبودنت .

 

"عباس معروفی"

.........................

چقدر..،
چقدر جای من 
در بین کتاب های تاریخ خالی ست
بس که؛
با چشم های تو جنگیده ام!

"
حمید سلاجقه"

...........................

صبح

برکت چشمان توست

 آنگاه که

انتظار حضورت

واژه واژه

 درمن شعر می شود.

 .................

آنکه اولین بار عشق می ورزد
هرچند ناکام ، باز هم خداست
اما آنکه باز هم عاشق می شود
دیوانه است
منِ دیوانه عاشق شده ام
یک بار دیگر ، بی عشقی متقابل
خورشید و ماه و ستاره می خندند
من هم می خندم و می میرم

هاینریش هاینه 
ترجمه : بهنود فرازمند

..................

مگر خدا
وعده ی گیسوانی مثل گیسوی تو را
در بهشت
آن هم به برگزیدگانی از نیکوکاران
نداده بود ؟

پس
تو
اینجا
چه می کنی ؟

یا
خدا بخشنده تر شده
یا
من رستگار شده ام

اما
قیامت که نشده
تو
قیامت به پا کرده ای

افشین یداللهی

.....................

گاهی برگرد و بغلم کن 
برگرد و تنگ بغلم کن 
وقتی حافظه ی تن بیدار میشود
هوسی قدیمی دوباره در خون میدود 
وقتی لبها و پوست یادشان میآید 
و دستها هوای لمس تو را دارند 
گاهی برگرد و بغلم کن 
وقتی لبها و پوست یادشان میآید
مرا با خود ببر
در شب

کنستانتین کاوافی شاعر مصری

.......................


پرهیز از نگاه کردن
به کسی که شوق دیدنش
کلافه ات کرده
تردید مبهمی را به یقینی روشن
تبدیل می کند
عاشق شده ای

مصطفی مستور

...................


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.