با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

فهمیدن فعالیتی پایان نا پذیر است که طی ان در عین ت تنوع و تغییر مدام یا واقعیت کنار می اییم

و اشتی  می کنیم و به عبارت دیگر در جهان احساس اشنایی و اسودگی می کنیم و بنابر این هیچ نتیجه نهایی نمی تواند تولید کند

فهمیدن زنده بودن به شکل وِیژه ادمی است .... هانا ارنت...کتاب انسان در عصر ظلمت


همیشه برای سوال مهم این بود که علت این همه پیچیدگی در روابط ایرانیان یا در مردمان مشرق زمین چیست

چرا همه چیز ما گاهی دقیقا بر عکس بقیه مردما دنیاست

هانا ارنت به خوبی این را بیان کرده است

سعی نا چیز ما در فهمیدن ریشه همه نا دانی و نا توانی های ماست


پا نوشت ++++++

 من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطف‌ها می‌کنی ای خاک درت تاج سرم
 
دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو
که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم
 
همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس
که دراز است ره مقصد و من نوسفرم
 
ای نسیم سحری بندگی من برسان
که فراموش مکن وقت دعای سحرم
 
راه خلوتگه خاصم بنما تا پس از این
می خورم با تو و دیگر غم دنیا نخورم
 
خرم آن روز کز این مرحله بربندم بار
و از سر کوی تو پرسند رفیقان خبرم
 
حافظا شاید اگر در طلب گوهر وصل
دیده دریا کنم از اشک و در او غوطه خورم
 
پایه نظم بلند است و جهان گیر بگو
تا کند پادشه بحر دهان پرگهرم.
 
"حافط"

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.