با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

اختیار یا جبر
ذات من فکری فرار و گریز از واقعیت های خود است، به خاطر همین است که خودشناسی از جنس "شناخت"، برای بعضی ها شکنجه روانی محسوب می شود، زیرا شناخت، نقاب آنها را کنار می زند و آنها خودشان را می بینند و از خود می ترسند، لذا آنها دوست و هم پیمان دیرینه ئ نقاب های خود هستند. آنها با هرکس که نقاب آنها را دستکاری کند، عناد و دشمنی می ورزند.
تا زمانی که با واقعیت خودمان روبرو نشده ایم، هر فعالیتی هرچند در ظاهر مفید، نقابی برای پنهان کردن چهره ئ واقعی خواهد بود.
ما در هر صورت مجبور هستیم خودمان را ملاقات کنیم، اگر اختیاری و به هنگام باشد، زودتر با خود آشنا شده و از من فکری زاده می شویم و تولدی اختیاری و واقعی رخ می دهد، اما اگر اختیار نکنیم، درد زایمان غیر قابل تحمل می شود، زیرا این خود واقعی و این کودک درون می خواهد با عشق متولد شود، می خواهد که ما او را پشت نقاب من فکری پنهان نکنیم، زندگی و نفس های او را از او نگیریم. 
تا زمانی که تو من فکری و نفس را به خود فطری فروخته ای، نفرین و عدم حضور او تو را بی قرار و آشفته حال و دم دمی مزاج خواهد کرد، زیرا او وجود دارد، اما تو وجود او را انکار می کنی، او را زندانی کرده ای و پرهای او را بریده ای و نمی دانی که این همه را به خودت می کنی!
.................................
مهم نیست اکنون زندگی ام چگونه میگذرد
عاشق آن خاطراتی هستم که
تصادفی از ذهنم عبور میکنند و باعث لبخندم میشوند
پابلو نرودا
.........................
وقت گران‌بهایتان را صرف این پرسش نکنید که چرا جهان جای بهتری نیست. این کار فقط وقت تلف کردن است. سوالی که می توان پرسید این است که چگونه می توانم آن را بهتر کنم. برای این سوال پاسخی وجود دارد
- لئو بوسکالیا

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.