با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

هر کسی
یک امید
یک عصیان
یک از دست دادن
یک درد
یک تنهایی
یک اندوه
در خود دارد
زیرا از درون هر کس
یک نفر رفته است
و هر کاری که می کند
نمی تواند او را بدرقه کند 

فاتح پالا 

ترجمه : سیامک تقی زاده

\...........................

پشت هر سایهکی از ترس

غرق در عمق این لجنزاریم

همه همدست این جرم هستیم

چه گناهی؟؟؟ همه طلبکاریم

......................................

دیریست در غیاب تو تحقیر می شویم
بازیچه تحجر و تزویر می شویم

آزادی ای شرافت سنگین آدمی
این روزها بدون تو تعزیر می شویم

فواره رها شده مصداق سعی ماست
پا می شویم و باز زمینگیر می شویم

قد راست می کنیم برای صعود و باز
از ارتفاع خویش سرازیر می شویم

امروز عقده دلمان باز می شود
فردا دوباره بغض گلوگیر می شویم

*

ما قله های مرتفع فتح ناپذیر
با سادگی به دست تو تسخیر می شویم

ای عشق ای کرامت گسترده ای که ما
در پهنه زلال تو تطهیر می شویم

گرچه به اتهام تو تعزیر می کنند
گر چه به جرم نام تو تکفیر می شویم

اما بی آفتاب حضور همیشه ات
مصداق بیت مختصر زیر می شویم:

یا در هجوم حادثه بر باد می رویم
یا روبروی آینه ها پیر می شویم

......................................

شمال یا جنوب ؟

چه فرقی می کند

وقتی از هر جهت تنهایی !


((نسترن وثوقی))

......................................


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.