با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

جورجو گابر»، خواننده مشهور ایتالیایی دههٔ ۷۰ است. این کار در سال ۱۹۹۸ اجرا شده و آهنگ آن از خواننده و هنرپیشهٔ معروف «آدریانو چلنتانو» است که در این ویدیو گیتار در دست می‌خواند.

 کمونیسم پس از افول و شکست و در فردای فروپاشی بلوک شرق دچار گسستی غریب گردید. اعتبار عملی خود را تا حدود زیادی از دست داد و اندیشمندان چپ به ناچار و به دلیل جبر زمانه وادار به بازبینی در آرای خود شدند تا جاییکه چپ نوین عبور از اندیشه های مارکس را نیز ممکن دانست. اکثریت چپ که می خواستند از سنت پوسیده رهایی پیدا کنند و چهره ای نو بر جهانیان بشناسانند خود را با فعالیت های محیط زیستی، فمینیستی و در نهایت حقوق بشری مشغول کرده اند و این در کل نتوانسته است اعتباری قابل قبول برای آنها ایجاد کند تا جدی گرفته شوند. برخی از آنها و پس از سرخوردگی و البته با استفاده از همان آبشخورهای فکری سابق، قومگرا شده و به عقاید نژادی روی آورده و فدرالیست شده اند.
این ترانه شاید افسوسی نسبت به گذشته ی چپ باشد. چنانکه امروزه بسیاری از کمونیست ها و سوسیالیست ها را اپورتونیست و حزب بادی و بی آرمان می بینیم.
البته یادمان نرود این ترانه می تواند مورد خطاب همه ی فرصت طلبان و حزب بادی ها باشد. حال از هر نحله ی فکری که می خواهند باشد.

در ابتدای اثر این متن آمده که؛

 

«آیا مهلک بودن این سرنوشت را می‌دانی؟

این چنین شرم‌آوربودن را؟

 

«مرعوب» از طرد شدن، «وحشت‌زده» از حذف شدن، «آشفته» از چشیدن طعم تلخ اقلیت بودن، دشواری وانهادن منفعتی حقیر را؟

بله می‌دانی و از این روست که سازش می‌کنی و به هر سمتی می‌چرخی مانند آن خروسک بادنما.

 

 

متن شعر:

من یک انسان نو‌ام،

آنقدر نو که دیرزمانیست که دیگر فاشیست نیستم

من خیلی حساس و نوع‌دوستم، و شرق‌شناس

قدیم‌ها طرفدار جنبش اعتراضی سال ۶۸ بودم

و حالا مدت کوتاهی است که طرفدار محیط زیست شده‌ام

چند سال قبل با خوشحالی هرچه تمام‌تر

احساس کردم مثل خیلی‌ها سوسیالیستم

 

من یک انسان نو‌ام! لطف که کنم

و بخواهم با زبان ادبی بگویم، باید بگویم که من یک ترقی‌خواهم

در عین‌حال طرفدار بازار آزاد و نژادپرستی

من خیلی خوبم! من طرفدار حیواناتم

و دیگر اگزیستانسیالیست نیستم

اخیرا کمی خلاف جریان حرکت می‌کنم و فدرالیست شده‌ام.

 

کانفورمیست (حزب بادی)

کسی است که معمولا در جناح صحیح قرار گرفته!

او پاسخ‌های روشن و خوبی در سرش دارد

او بر عقاید متمرکز است

و زیر بغلش همیشه، دو یا سه روزنامه دارد

وقتی به اندیشیدن نیاز دارد

اگر روشن‌تر بخواهم برایتان بگویم

درست مثل یک فرصت طلب فکر می‌کند.

او خود را بی‌هیچ ضرورتی وفق می‌دهد،

و در بهشت خودش زندگی می‌کند

 

کانفورمیست

یک انسان کاملا گرد و منعطف است و بدون مقاومت حرکت می‌کند

کانفورمیست

در دریای اکثریت لیز می‌خورد و نرمش می‌کند

یک حیوان کاملا رایج است

که با کلماتِ گفتگو‌ها زندگی می‌کند

شب‌ها رویا می‌بیند

و رویایش از خواب‌های رویا بینان دیگر بیرون می‌آیند…

روز عید او زمانی است

که با همه جهان در آشتی باشد

و وقتی شنا می‌کند، همه راهش باز باشد

او کانفورمیست است! کانفورمیست!

 

من یک انسان نو‌ام

و با زنان رابطه خارق‌العاده‌ای دارم؛ من فمینیستم!

همیشه در دسترس و خوشبین؛ اروپایی‌ام

و هرگز صدایم را بلند نمی‌کنم؛ صلح‌طلبم

مارکسیست لنینیست بودم

بعدش نمی‌دانم چرا خودم را ناگهان یک کمونیست خداپرست یافتم!

 

کانفورمیست

خوب نفهمیده که حتی بهتر از یک توپ به هوا می‌پرد!

یک بالن هوایی تکامل‌یافته است که از اطلاعات باد کرده

و گونه نادری است

که در ارتفاع پست از زمین پرواز می‌کند

جهان را با یک انگشت خود لمس می‌کند

و گمان می‌کند کارش تمام شده است

زندگی می‌کند و این برایش بس است…

و باید بگویم او خیلی شبیه همه ماست!

او کانفورمیست است! کانفورمیست!

 

 

کانفورمیست : حزب باد یا فرصت‌طلبی و حال و روز اکثر اساتید و دانشجویان و هنرمندان  و روشنفکران ایرانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.