با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

معشوقه ام

بازهم شبی را در تنهایی خود سپری می کنم

و بازهم  نیستی 

و نبودنت آشوبی 

بزرگتر از تمامی جنگهای تاریخ را

در دلم برپا کرده

اگر بودی در این شب

هر چه تو می کفتی

می کفتم به روی چشمانم

نازنینم

تمامی غرور من

فدای نوازش کردن روحت

و تحسین زیباییت

بوی فرشتگان می دهد

وجود مهربانت

چشمانت

همانند نوری است در دل تاریکی ها

که امید را به انسان میدهد

نازنینم

برای دوباره دوست داشتنت

هر روز صدها بار

همانند روز اول که دیدمت عاشقت میشوم

هر روز

همانند مسافری میشوم

که خود را اماده کرده است

برای قدم گذاشتن در مسیر عاشقی به تو

برای همه عمر

انگاری که تمامی شادی های من

در دستان تو قرار دارد

و باید روزی هزاران بار

التماس گر چشمانت باشم

تا شادی هایم را ازمن دریغ نکنی

نازنینم

عاشقی من دو شکل و صورت دارد

هم تورا دوست دارم

و بازهم تورا دوست دارم

مهربانم

تمامی کشتی ها دوباره به ساحل باز می گردند

تمامی قطارها

دوباره به ایستگاه

تمامی هواپیماها به اشیانه خود

و من سریع تر از همه انها

بازهم به سوی تو خواهم آمد

زیرا دیوانه وار دوستت دارم


پا نوشت+++++

خیال تو

               دست های پر از دنیاست

               دزد های کوچک تنهایی من

               سکوتم

               در مصاف با سپاه چشمانت

               همواره شکست می خورد

               و نجواهایم دست بسته

               پیش تو زانو می زنند

 




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.