با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

معشوقه نازنیم

معشوقه مهربانم

من یک سرمست 

عشق هستم

در این سربالایی

ویرانگر

جدایی از تو

و چشمانم

هر روز محروم از دیدنت

با خاطرات شیرینی

که تنها اندیشیدن لحظه ای به آنها

مرا به هر آنچه در اطرافم هست

بی تفاوت می کند

دوست داشتن هایم را

ایا میبینی

ایا میدانی

دیوانه میشوم

از اینکه

شاید تنوانم

تورا برای همه عمر در کنار خود داشته باشم

میدانی

التماس گر بودنت هستم

نازینیم

با تمام قدرتم

حتی اگر اینها را ندانی

حتی اگر دیگر دوستم نداشته باشی

اری با تمام قدرتم می گویم 

دوستت دارم


پا نوشت+++++

همیشه ترسیده ام

از اینکه چشم باز کنم و تو نباشی!

در افکارم، مخفی ات می کنم

اسمت را هیچ کجا بر زبان نمی آورم

تا کسی به دوست داشتنت

حسادت نکند

می بینی! ترس هایم هم کودکانه است

اما دوست داشتنت

دل بزرگی می خواهد

که من دارم

و این کودکانه ترین اعتراف دنیاست.

 

"مجتبی رمضانی"

.....................

واژه ها

در نگاه امن تو شعر می شوند

صبح شد بانو

صبح شد

نگاهت را به آفتاب گِره بزن...

ببین که زندگی چگونه در نگاهت میبارد

پنجره را برای تو باز کرده ام

گیسو به باد بسپار...

ببین که این زندگی چگونه در آغوش تو نفس می کشد

حسی در تو پنهان است که بوی بهار می دهد

حضور تو آفتابی‌ست که

میباردُ

میباردُ

میبارد

تو

عشقت

نمِ باران دارد...

 

"امیرمحمد مصطفی زاده"


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.