نازنینم
مهربانم
کجا هستی
این کوهای با عظمت
در نبود تو
همانند پنبه رشته شده اند
سبزی خیره کننده جنگل ها
در نبودنت
بی رنگ تر از همیشه هستند
حالم را بپرس
نازنینم
باز من
دوستت دارم هایت را بگو
معشوقه ام
فکر میکردم
می توانم به نبودنت عادت کنم
رویم نمی شود
مستقیم بگویم برگرد
این نتوانستن
تا صبح کابوس می شود برایم
دستهایم را در دستهایم بگیر
مسیر طولانی است
با نبودنت اشتیاقی برای
حرکت کردن ندارم
بانوی قصه هایم
نباش
زندگی من باش
همه دنیایم باش
یک عمر
قصه نویسی از چشمانت
از مهربانیت
را میخواهم
به شرط بودنت
برگرد
مرا از کابوس هایم رهایی بخش
تنها
شاعری به چه درد من می خورد
نوشتن بدون نبودنت
مرهمی است
خسته کننده
برگرد
تا شفای
واقعی یابم
و یک عمر
دوستت دارم
را در همه جا
بسرایم