با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

نازنینم

مهربانم

ادمی موجود پیچیده ایست

و در عین حال بسیار ساده

در این مدت که نیستی

همه این پیچیدگی را تجربه کردم

هم سادگی را

انگاه که به مهربانی هایت می اندیشم

انچنان ذهنم پیچیده میشود

که تنها انچه که میبینم

تصور تو

در هاله ای از نور و درخشندگی است

که بر من میتابیدی

و گرم گرم می شدم

ولی هیچگاه این تابش بزرگوارانه خود را

بر روی من نمی اوردی

نجابت تو

این تصویر را بر من می داد

هنگامی که به عشق ورزی هایم به تو

به هیجانی که از راه رفتن کنار تو داشتم

می اندیشم

همانند کودکی چند ساله

ساده میشوم

ساده میبینم

همه دنیا را

انگاری که عشق

دوست داشتن تو

فطری ترین

غریزی ترین

نمی دانم

تقدیر اصلی من در این دنیا بوده است

و من افریده شده ام

که تنها به تو عشق بورزم

.

.

به همه اینها که می اندیشم

ورای همه این سادگی ها و پیچیدگی ها

تنها یک نکته را در می یابم

.

نازنینم

من بدون تو نمی توانم

( م.ص اردیبهشت 1395)



پا نوشت++++++

مثل یک کویر نشین

اسبی داشته باشم

و عاشق یک ستاره باشم

شب که شد

تو در آسمان می‌درخشی

من مثل دیوانه ها

 می‌تازم

می‌تازم

می‌تازم

تا جایی‌ که تکلیفِ  شب را با ستاره‌اش روشن کنم

بگذار فرزندانِ ما بگویند

کویر نشین غریب عاشق می‌‌شود

عجیب می‌میرد

 

می‌ بینی؟

حتی نرسیدن به تو هم،

داستانِ  پر از رویایِ  خودش را دارد

یادت باشد

عاشق را نه شب تهدید می‌‌کند، نه مرگ

فقط فاصله.

 

"نیکى فیروزکوهی"



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.