با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

مهربانم

نازنینم

نوشتن بی تکلف را برای تو دوست دارم

فارغ از همه قید و بند ها

که بگویم

چاره ای  کلاف پیچیده ی 

زندگی در این دنیا تو هستی

هدف برایم تو بودی

و هستی

و خواهی بود

زندکی به سرعت می گذرد

معشوقه من

نباشی

میدانم در پایان کار

همانند اکنون

حسرت خواهم خورد

شادی هایم تمام خواهد شد

همانند اکنون

گاهی به قول شاعر 

می خواهم به همه این مردمان بگویم

وفتی

نازنینم نیست

یعنی ازادی ندارم

و داد بزنم :

من رفتم...
می روم جایز نیست!
من رفتم!
من رفتم و حدیث گفتم:
چوپان به از گوسفند!
آزادی به از بند !
چه با لبخند چه بی لبخند

آزادی ، به از بند !


اری بروم

از این نگاه های سراپا حقارت ناشی

از سرکوب رها شوم

وقتی که نیستی

چه امنیتی دارم

من در این زندگی

میان این ادمیانی 

که شیطان بودن را

نهایت هوش می دانند

 مهربان من

می خواهم

افتاب گردانی باشم

تا تو افتابی باشی برمن بتابی

 حتی مترسکی باشم

گاهی از سر ذوق مرا  بفل کنی

یا عروسکی در اتاقت

نمی دانم

می خواهم همیشه در کنارت باشم

می خواهم

کره جغرافیایی باشم

که به هنگام ذوقت

دستی بر من بکشی

و من ذوق کنم

بارها

دور خودم از شادی بگردم

یا چرا دور خودم

دور تو بگردم

.

.

نازنینم

باید برگردی

تا ثابت کنیم

می توان

با ذوق وشادی

بدون ترس های بیهوده

در کنار هم بود

و از زندگی لذت برد




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.