با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

نازنینم 

باران می بارد

انسانها رسم است

در هنگام باران

دعا می کنند برای یک عمر پر از شادی

وقتی که تو بودی

همه جا برایم پر از آرامش بود

و این ارامش 

گرمای امید را در دلم زنده نگه میداشت

هر روز

هزاران بار شگر می کردم

بابت بودنت


از خدایی که تورا به من داده بود

و از او می خواستم

یک روز از تقدیر مرا بدون تو ننویسد

و انچنان ذوقی داشتم

که تمام انچه را که می کفتم

می خواندم

می شندیدم

از عاشقانه های جهان

به تو

صاحب هیمشگی قلبم

تقدیم می کردم


مهربانم

نیستی

و من نمی دانم

دیگر برای چه دعا کنم

امان از جدایی

که بدترین درد دنیاست

نازینیم

هر روز در این دنیا چیزی تمام میشود

ماجرایی

داستانی

عمر انسانی

ولی عشق های حقیقی

زخمی عجیب در دل آدمی برجای می گذارد

که جز خود معشوق

کسی نمی تواند انرا درمان کند

معشوقه جاودانه ام

برگرد

که دردهایم را تنها التیام تو هستی




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.