نازنینم
عادت ذهنی شده است
به تو اندیشیدن
مهربانم
تو
از آنهایی هستی که
از آنها که سادگى را ستایش مىکنند،
پیچیدگى را مىفهمند،
صراحت را دوست دارند و
عاشق و وحشى و رها و
وفادارند
و من برای هر کدام از اینها
می توان ساعت ها بنویسم از تو
معشوقه ام
چهل و هشت ماه است
تورا شناخته ام
البته با حساب سر انگشتی
چهل و هشت ماه است
زندگی را
زندگی انسانی را
سرکش بودن
عاشق و وحشی و رها بودن را
با تو تجربه کرده ام
فهم پیچیدگی را
و در عین حال صراحت را
با تو یاد گرفتم
معشوقه جاودا نه ام
بودن در کنار تو
عین خوشبختیست برای من
عین جاودانگی است
و خود خود
آرامش است
نه تنها این روزها
که در دوری تو
عم بزرگی دارم
بلکه تمامی عمر من
هر نفس من
جان من فدای
ناز چشمانت باشد
منتظر ماندن
کار اشتباهیست برای من
که بی تاب تو هستم
و باید
کاری کنم
تا روح خود را آرامش بخشم