با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

مهربانم 

 شده است

هر کجا که بروی 

فقط و فقط یاد و نشان یک نفر را جستجو کنی

در مترو 

خیایان

کافه های این شهر

یا هر کجا

چه فرقی دارد

شمال یا جنوب

غرب یا شرق

فقط و فقط

به دنبال یک نفر باشی

معشوقه ام

بدون تو من در این شهر غریبم

سرگردانم

باور کن دیگر هیچ ادرسی را هم نمی توانم پیدا کنم

من حتی ادرس ها را به شوق تو یاد می گرفتم

تا اگر پرسیدی بگویم فلان جاست

احساس امنیت کنی پیش من

اکنون انرا هم نمی توانم

نمی خواهم

نه تنها این شهر که هیچ کجا را نمی خواهم در این کره خاکی

نازنینم

پیاده یا سوار بر ماشین

بازهم فرقی ندارد برایم

چون درکی از زمان ندارم

چرا؟؟؟

چون زمان وقتی مفهوم داشت که

بی تاب بودن با تو بودم

چه فرقی می کند اکنون

شب یا روز

سی سالگی یا چهل سالگی

مهربانم

 حس و حال شعر را نیز ندارم

.

.

.

 نازنینم

بی تو من نمی توانم راه دل خودرا طی کنم


نتیجه تصویری برای بی تو من نمی توانم راه دل خودرا طی کنم


پا نوشت++++++

جمعه ها را نمی شود به تنهایی سپری کرد
باید کسی را داشته باشی
تا ساعت های غم انگیز ملال آور را به پایان برسانی

کسی که از جنس خودت باشد
نگاهت را بخواند
بغض صدایت را بفهمد

جمعه ها باید کسی را داشته باشی
تا دستانش را در دستانت بگذاری
و تمام شهر را قدم بزنی

کسی که در کنارش
زمان و مکان را از یاد ببری 

جمعه ها به تنهایی تمامت می کنند
اما تمامی ندارند 

حاتمه ابراهیم زاده

.....................

کاش قد دوست داشتنم بودم
آنقدر که باران مى گفتى مى باریدم
سردت بود مى پوشاندم و
گرمت که مى شد
ابرى
سایه بر سرت مى شدم
آنقدر که دستم به ماه مى رسید
خواب که مى گفتى
شب مى کردم
و به آفتاب
که هر وقت که مى خواستى
صدایش مى کردم و
پنجره ات را روز مى کردم

کاش قد دوست داشتنم بودم
آن قدر که صدایم مى کردى
دستم را دراز مى کردم
دستت را دراز مى کردى
آن قدر که دوستم داشتى
مرا به نام کوچکم
صدا مى کردى

افشین صالحى

.......................

من به بتی ایمان آورده ام
که چشمانش شبیه توست
پدرانت می گفتند او خالق توست
مادرانت نذر پاهایش می کردند
ومن
به سنت قبیله ام
قربانی ات می شوم 

آدونیس
مترجم : بابک شاکر

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.