با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

نازنینم مریم بهترینم

اول سراغِ چشم‌هایت رفتم،
چشم‌هایِ تو!
گفتم مبادا بسوزد
وَ ناز خوابِ تو کابوس شود

بعد سراغِ موهایت رفتم
موهایِ تو ناز بود وُ
باز بود
آن‌قدر که گفتم،
مبادا که سفت بگیرد این دست‌هایِ چِغِرَم
بعد تو دردت بیاید وُ
خواب ازسرت بپرد

بعد
سراغِ لب‌هایت
لب‌های تو داغ بود
خیلی داغ‌!

آن‌قدر که نمی‌شد، نبویید،
نبوسید

گفتم مبادا که سردیِ تنم
لبانِ گرمِ تو را یخ کند
مبادا که بوسه‌ام
لبِ لطیفِ تو را زخم کند
مبادا که وقتِ بوسه خیالِ خوشِ تو را
خَش کند
مبادا، مبادا که
اصلن خودَت بگو

می‌خواهی کجایِ خیالِ تو بمیرم؟!

افشین صالحی

...................................تصویر مرتبط

دست عشق از دامن دل دور باد! 

                        می‌توان آیا به دل دستور داد؟ 

می‌توان آیا به دریا حکم کرد 

                        که دلت را یادی از ساحل مباد؟ 

موج را آیا توان فرمود: ایست! 

                        باد را فرمود: باید ایستاد؟ 

آنکه دستور زبان عشق را 

                        بی‌گزاره در نهاد ما نهاد 

خوب می‌دانست تیغ تیز را 

                        در کف مستی نمی‌بایست داد 

 

قیصر امین پور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.