با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

مریم بهترینم

ناخود اگاه یاد شعری افتادم که دوست داری

یادم نیست

ولی محتوایش به دخترکی اشاره می کرد که بر بالش خود چیزهایی می بافت

مریم

می خواهم بگویم

مریم مینیاتوری من

مریم ظریف من

حساس من

مریم عزیزتر از جانم

جان جانانم

بسیار دوستت دارم

 نازنیم

مهمانت می کنم به یکی از زییاترین سروده های حسین منزوی :

جز همین دربدر دشت و صحاری بودن

ما به جایی نرسیدیم ز جاری بودن

چالشت چیست که تقدیر تو هم زین دو یکی ست

از کبوتر شدن و باز شکاری بودن

دوستخواهی ست به تعبیر تو یا خودخواهی

در قفس عاشق اواز قناری بودن

چه نشانی ست به جز داغ خیانت به جبین

این یهودا صفتان را ز حواری بودن

مرهمی زندگی ام زخمی اگر مرگم باش

که به هر کار خوشا یکسره کاری بودن

گر خزان اینهمه رنگین و اگر مرگ این است

دل کند گل به تمامی ز بهاری بودن

عشق را دیده و نشناخت ترنج از دستش

انکه میخواست ز هر وسوسه عاری بودن

باز "بودن و نبودن؟"اگر این است سوال

همچنان "بودن"اگر با توام اری "بودن!"

دل من !دشت پر از آهوکان شد تا چند

تو و در قلعه ی یک یاد حصاری بودن؟

اتش عشقی از امروز بتابان تا کی

زیر خاکستر پیراری و پاری بودن؟    

نتیجه تصویری برای اتش عشقی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.