نازنینم
همه وجودم
بهترینم
مریم
من سیر نمی شوم از تکرار مدام این واژه ها
نازنینم
بهترینم
نازنینم
میدانم
درد های هرکس به بزرگی عشقی است که دارد
کمتر عاشق
درد کمتر
اما درد که مهم نیست
به جایش تنفر
کینه
خود بزرگ بینی
گفتگوی ذهنی با ادم ها
حسادت ها
ادا اطوار های نخ نما را
عاشقان ندارند
نازنینم
مثل است در این سرزمین که عاشق
گوشهایش کر است و چشمهایش نا بینا
اری
چون صدای دلنشین معشوق
جایی را برای شنیدن مزخرفات این ملت خود بزرگ بین نمی گذارد
جشم معشوق مدام نمی تواند مانند اینها چیزهای بی ربط و کریه و زشت را ببیند
مریم
بهترینم
من این درد عاشقی را دوست دارم
چون انسان ساز است