با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

نه خودت را دارم

نه دست هایت را

و نه حتی تکه آرامی  از صدایت را

غروب که می شود

یادت را در خودم می ریزم

و دست در دست خیالت

به خیابان می زنم

و خرده ریزه های جفتی همرنگ می خرم

برای این اتاق ساده نیمه عریان

که یک شب آمدنت را

با ماندن اشتباه گرفته بود

ای کسی که با منی و مرا جا گذاشته ای

خانه تو کجای این شهر می تواند باشد؟

کجای این شهر ؟


نتیجه تصویری برای غروب که می شود

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.