با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

با خود فکر می کردم

نویسنده چشمهایش  در چه حالی بوده است موقع نوشتن 

یاد خنده هایت افتادم

اگر بزرگ علوی برای یک جفت چشم

رمانی نوشته است

من می توانم چندین جلد غزل و قصیده بنویسم

با نام 

خنده هایت

خنده هایی شیرین

که بر ان لب شیرینت می نشیند

و مرا دیوانه می کند

خنده هایت

نشان از روان بی ریا تو دارد

از درون زیبای تو

خنده هایت

امید است

خوشبختی است

زندگی است

خنده هایت

همانند یک رمان دلنشین است

در یک عصر زمستانی

در یک کلبه چوبی

با یک فنجان قهوه

یا یک لیوان چای داغ


خنده هایت

داستان افرینش است


خنده هایت

زیباترین لحظات زندگی من است


پس بخند که دیوانه خنده هایت هستم

تصویر مرتبط


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.