با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

ادمی هرچه قدر هم که تلاش کند

در این زمانه از سیاست و فلسفه بنویسد

روح عاشق که داشته باشد نمی تواند

البته عاشق بوده همانند سلبریتی ها و مجریان من و تو بیبیسی و رامبد جوان باری به هر جهت بوده نیست

عاشق بودن یعنی تلاش برای رسیده به تعهد

وفاداری


صداقت


مگر اینکه از بیخ و بن اینها را قبول نداشته باشیم

نمی دانم شاید هم من در اشتباه هستم

گاهی می خواهم هر انچه که یاد اور شیرین ترین لحظات عمرم هست را به دور بریزم

اما با دور ریختن اشیا خاطرات فراموش نمی شود

در هر ساعتی

در هر صبحی که انتظار صبح بخیر شنیدن داریم

و در هر شبی که با شب بخیر معشوبق ادمی به خواب رفته است

خاطرات به یکباره می رسند



از خواب برگشتم به تنهایی 
پل میزنم از تو به زیبایی 
چشمامو میبندمو میبینم
دنیا رو با چشم تو میبینم
دنیای من با عشق درگیره
عشقی که تو نباشی میمیره
عشقی که تو دست تو گل داده 
عشقی که به دست من افتاده 
تو مثل من رویاتو میبافی 
با دست من موهاتو میبافی 
خورشیدو با چشمات روشن کن 
یکبار ماهو قسمت من کن 
من پشت این پنجره میشینم 
بارونو تو چشم تو میبینم 
عیبی نداره چشمتو وا کن
عیبی نداره باز غمگینم 
بازی نکن با قلب داغونم 
من آخر بازی رو میدونم 
حیفه بخوایم از هم جدا باشیم 
من خیلی وقته با تو هم خونم

..............................................

در این زمانه بی هیاهوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست
چگونه شرح دهم، لحظه لحظه خود را
برای این همه ناباور خیال پرست
به شب نشینی خرچنگ های مردابی
چگونه رقص کند ماهی زلال پرست
رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند
به پای هرزه علف های باغ کال پرست
رسیده ام به کمالی که جز اناالحق نیست
کمال دار را برای من کمال پرست
هنوزم زنده ام و زنده بودنم خاریست
به تنگ چشمی نامردم زوال پرست 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.