در یک تپه باستانی تورا دیدم
در انجا عاشقت شدم
وقتی اولین اشعار و اهنگ هارا برایت زمزمه کردم
و زبان به تحسین گشودی
دانستم
این عشق جان میگیرد
ابن نهال را میتوان در قلبهایمان کاشت
یادت می اید:
حتما می اید
این عقلانیت ویرانشهری تو
انقدر قدرتمند نیست
حافظه ات را پاک کند
گفته بودی که چرا محو تماشای منی
آنچنان مات،که حتی مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه برهم زدنی
در ان تپه در یک شب همه رویایم را برای داشتن تو ساختم
. به مرور پرورش دادم
درکش برای تو سخت است
یک ذهن خسته
با چه مشقتی
تمرین عشق می کند
در همان خوابگاه
این عشق در درون من جان گرفت
.
.
بگذریم
این نیز بگذرد
گنجشکک اشی مشی
لب بوم ما مشین
بارون میاد خیس میشی
برف میاد گولّه میشی
می افتی تو حوض نقاشی
خیس میشی
گولّه میشی
می افتی تو حوض نقاشی
کی می گیره ؟
فرّاش باشی
کی می کُشه ؟
قصاب باشی
کی می پزه؟
آشپزباشی
کی میخوره ؟
حکیم باشی
گنجشکک اشی مشی