با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

یک تکرار دیگر ..

برای ذهنی که غرق تکرار است

برای یک تنهایی که در خودش هزار بار ضرب شده است

و یک انتظار جان فرسا … میان خیال و سایه ها

سکوت ، انتظار ، تکرار … شناختی ؟!

این منم !

همانی که سال پیش بود

همینجا …منتظر بودم !

گیج میزند تمام خاطراتم ،

گم کرده ام مرز خیال و واقعیت را

یک تکرار دیگر …

 سکوت ، تنهایی …

و شمع های نیمه سوخته

یک سال دیگر اضافه شد

امروز روز من است ،

جشنواره بزرگ تنهایی


یک تولدی دیگر ،

در سو سوی نور شمعی که بر فراز یک تکه کیک آب می شود ،

جشن سایه ای بر دیوار

و جسمی فراموش شده در ذهن های پر مشغله ،

جشن یاد های تلخ و  یادگار های فراموش شده

بدون مهمانی و تجملی ،

نه آغوشی او را در کام می کشد

و نه پیامی او را امیدوار …

با سرفه های چرکین

و بی هیچ آرزوی فوت می کند،

این شمع سالگرد زنده بودنش را …

و حجم اتاق پر می شود از تنهایی ،

در تاریکی به رقص می افتد

شانه هایش ،

همراه با موسیقی هق هق بی پایان

در سالگرد جسمی که روحش هوای کودکی کرده …

هوای یک تولد دوباره


روز تولد من است !

چه کسی فوت می کند شمع سوخته دلم را !

کدام دوست ، به ضیافت خستگی هایم پا می نهد ؟

کِه ، دلخوشی را ، با روبان های سیاه  کادو پیچ  ،

به من هدیه دهد ؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.