با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

نازنینم

میخواهم گریه کنم

مگر می توان در این شرایط خندید

مریم بانویم

روزگاری شده است

که به هرکس می روی

پر از دردهاست

همسایه درمند است

خانواده دردمند است

رهگذر خیایان دردمند است

میتوان خندید؟


مهربانم

پیش از تو

تمام شب هایم یکسان بود

تمام روزهایم یکسان بود

 وجودم کم کم

به این درد عادت می کرد

 تا زمانی که تورا دیدم

با ان مانتو طوسی رنگ

بر سر تپه

دیگر

این باورم که زندگی یک بازیست

در ذهنم فرو ریخت

با بودن تو

زندگی یک بازی نیست مریم

زندگی خود واقعی است

واقعیتی به نام عشق

 بهترینم

به  تو می گویم

گلم

اما این گل بخواهد هم نمی تواند

پرپر شود در کنار من

چون من با تمام وجودم

حتی اگر شده به بهای جانم

انرا با طراوت نگه میدارم



تمام وجودم

در این قلب شکسته ام

تنها دلیل بودنم هستی

بدون تو نمی توانم باشم

فرو میریزم

غیب می شوم در دل این ماجرای زندگی

نمی توانم زندگی کنم






نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.