با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

سلام

نمی دانم کی به بلاگ سر خواهی زد

شب زلزله است

نگرانت بودم

امیدواارم حالت خوب باشد

هرچند که شکی ندارم

تو فرار از بحران ها و خطرات را خوب و و ماهرانه بلدی

مواطب خودت باش

گاه می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید ؟
آن زمان که خبر مرگ مرا از کسی می شنوی ،
روی تو را کاشکی می دیدم
شانه بالا زدنت را بی قید

و تکان دادن دستت که ، مهم نیست زیاد
و تکان دادن سر را که عجیب !‌
" عاقبت مرد "

افسوس
کاش می دیدم
من به خود می گویم : چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا ،
آتش عشق تو خاکستر کرد ؟


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.