من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
نمی دانم چرا دیگر من از دنیا نمی ترسمگمانم رو شده دستش از این زیبا نمی ترسمحقیقت می برد آیا و یا غرق مجازم منکه از افکار هول انگیزِ بی پروا نمی ترسمدر اینجا بس که رنجیدم فرو رفتم به تنهایینه از نوکر ، نه از کلفت ، نه از آقا نمی ترسماز اینجا کشتی بی بادبانم می برد من رانه دیگر هرگز از درجا زدن یک جا نمی ترسمسیاهی می رود من هم امیدی بر سحر دارمدوباره مدعی هستم من از فردا نمی ترسمز بس زخمم زده خنجر و یا چشمان ویرانگرنه از دشنه نه از ویرانگر شهلا نمی ترسمبیا در فرصتی دیگر کمی با من مدارا کنکه اینجا فرصتی آمد شدم بینا نمی ترسم"وصالت" را طلب کردم جوابم را چنان دادیکه دیگر هرگز از پنهانی و پیدا نمی ترسم
م.ص
شنبه 24 خرداد 1399 ساعت 00:27