با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

خاطراتت به تن خسته ی رویاست هنوز

ذهنِ بیچاره پر از درد و معماست هنوز


غزل از شوقِ رسیدن هوس شعر نمود

ولی از دوری تو شعر به یغماست هنوز


آتشت شعله شد و خرمن جانانه بسوخت

شعله های غمِ دل حسرت فرداست هنوز


تا کجا آه کشم، آه به جایی نرسد

سینه ی سوخته را شورش لیلاست هنوز


من پر از شعر جنونم غزلم باده ی غم

دفتر شعر پر از نامِ تو زیباست هنوز


عطر جادوی نگاهت، عطش وصل نمود

چشمه چشم من از باده ی دریاست هنوز


قدمت خوش تو اگر سوی دلم باز آیی

رخ جانانه ی تو حاکمِ اینجاست هنوز


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.