با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

برایت بارها باید بگویم
که در رگ های من جاری شدی چون خون
که از من ساختی بار دگر مجنون
شاید.
از شکوه عشق خانمان سوز
برایت بارها باید
قسم ها یاد کرد؟
برایت بارها باید
سر سجده فرود آورد؟
شاید.
ز دست تو
به تاریکی کوهستان غم باید سفر کرد؟
به دنبال تو
تا خورشید باید رفت؟
به پیش پای تو
شاید
که چون یک مشت خاک بی بها گردم.
برای قلب تو
شاید
خدا گردم.
نمی دانم
که در جای نگین تاج زرین کلاهت جای می گیرم
و یا در زیر پاهای تو
بی رحمانه می میرم؟
شاید.
نمی دانم
که بعد از سال های سخت و دشوار
که بعد از روزهای گرم و شیرین
زمان مردنم
زمان مردنم آیا در آغوش تو جانم را خدا گیرد؟
و یا این آرزو در نطفه می میرد؟
شاید.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.